عمو روحانی | عمو اخوان

صفات خدا

با نام یاد خدای مهربان

با عرض سلام خدمت مربیان محترم

طرح درسی عالی برای بچه ها  قابل اجرا در مدارس و مسجد و کانون  و محافل مذهبی

 

صفات خدا

1 توحید : ( خدا یکی است)

بچه ها! یک ضرب المثل بگوییدکه کلمات آش و آشپز در آن باشد.

آشپز که دو تا شد آش یا شور می‌شود یا یا بی‌نمک. چه کسی می تواند آن را معنا کند؟ (مربی از بچه‌ها می خواهند تا معنی آنرا بیان کنند)

اگر اتومبیل دو راننده داشته باشد که در دست هر کدام یک فرمان باشد و زیر پای هر کدام هم گاز و ترمز باشد، فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ (مربی از بچه‌ها می‌خواهد جواب دهند)

معلوم است که از اتومبیل کسی جان سالم بدر نمی‌برد. چون یکی می‌خواهد تند براند و دیگری کند. یکی می‌خواهد از این سمت حرکت کند و دیگری از آن سمت و …

آیا تا بحال فکر کرده‌اید که اگر این جهان پهناور به جای یک خدا، دو خدا یا بیشتر داشت چه می‌شد؟ بله! دیگر از این نظم خبری نبود. الان تمام کارهای دنیا روی یک نظم و قانون دقیق است. پیدایش شب و روز، روییدن گیاهان، رشد کردن موجودات و …

اما اگر خدا شریک داشت، خدا اراده می‌کرد که ساعت 5 آفتاب طلوع کند، ولی شریک او می گفت: نه، خورشید باید ساعت 10 طلوع کند. آن وقت نظم بهم می‌خورد و ما باید یک روز قبل از ساعت 5 نماز می‌خواندیم روز دیگر قبل از ساعت 10 و تمام زندگی ما به هم می‌خورد.

از این نظم موجود در جهان می‌فهمیم که این جهان فقط یک ناظم دارد و خداوند هیچگونه شریکی ندارد. [1]

 

خدا دیده نمی‌شود:

همه ما دوست داریم خدا را ببینیم؛ اما خدا دیده نمی‌شود. چون جسم نیست تا دیده شود. خیلی از چیزها هستند که دیده نمی‌شوند[2]؛  مثل : نیروی آهن ربا.

شما آهن ربا را می‌بینید اما نیروی آن را نمی‌بینید. به همین خاطر اگر دو قطعه آهن را که یکی آهن‌رباست و دیگری آهن ربا نیست، درکنار هم بگذارید، تا امتحان نکنید نمی‌توانید بفهمید کدامیک آهن‌رباست. یا مثلاً جریان برق قابل دیدن نیست. به همین خاطر اگر به سیم برق نگاه کنید نمی توانید بفهمید که در آن برق وجود دارد یا نه، باید با فازمتر امتحان کنید. (یا کلید برق را بزنید.)

درد قابل دیدن نیست، عقل را نمی‌شود دید، جاذبه زمین را نمی شود دید؛ بلکه باید آنها را از نشانه‌هایشان شناخت.

خدا را نمی‌شود دید و باید او را ازراه نشانه‌هایش شناخت.

 

داستان

خدا دیده نمی‌شود:

روزی یک معلم کافر در کلاس درس رو به بچه‌ها کرد و گفت: بچه ها این کتاب را می‌بینید؟

بچه ها: بله.

معلم: پس این کتاب وجود دارد! بعد گفت: آیا این مداد را می‌بینید؟

بچه ها: بله.

معلم: پس این مداد وجود دارد! بعد گفت آیا این میز را می‌بینید؟

بچه‌ها: بله معلم: پس وجود دارد.

معلم: بچه‌ها، خدا را می‌بینید؟

بچه‌ها: نخیر. معلم: پس وجود ندارد.

در همین لحظه یک دانش‌آموز مؤمن و دانا از جای خود برخاست و گفت: بچه‌ها شما عقل معلم را می‌بینید؟

بچه‌ها: نخیر . دانش‌آموز گفت: پس معلم عقل ندارد.

معلم شرمنده شد و سرش را به زیر انداخت. بعد از مدتی سرش را بلند کرده و گفت: بچه‌ها ببخشید. من اشتباه کردم. خدا وجود دارد، ولی دیده نمی‌شود. خیلی چیزها هستند که وجود دارند، ولی دیده نمی‌شوند. مثل عقل، و باید آنها را از راه نشانه‌هایشان شناخت.[3]

خدا در همه جاست.

 

شخصی از کودکی پرسید: اگر گفتی خدا کجاست، یک اشرفی بتو خواهم داد.

آن طفل درجواب گفت: اگر گفتی خدا در کجا نیست، من دو اشرفی به شما خواهم داد.

(نمونه معارف اسلام، ج 3، ص 249)

 

 

داستان

مرد دانایی، از راهی عبور می کرد، دو نفر را در حال نزاع دید، پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ یکی از آنها گفت: این شخص می‌گوید خدایی را که با چشم دیده نمی‌شود قبول ندارم.

آن مرد دانا کلوخی برداشته و به کمر منکر خدا زد. فریاد آخ آخ او بلند شد و اعتراض کرد، چرا می‌زنی، کمرم را شکستی خیلی درد می‌کند و…

مرد دانا در جواب گفت: من دردی را که دیده نمی‌شود قبول ندارم.

آن شخص با این عمل متوجه شد که خیلی از چیزها وجود دارند ولی دیده نمی‌شوند. مثل همین درد که دیده نمی‌شود، ولی وجود دارد و از آثارش به وجودش پی‌می‌بریم.

خدا هم وجود دارد ولی دیده نمی‌شود. [4]

 

خدا مهربان است:

اگر شما یک نقاشی زیبا بکشید، یا یک کاردستی بسازید، آن را دوست ندارید؟ اگر عکسی از یک منظره زیبا بگیرید به آن علاقه نخواهید داشت؟ چرا؟

بله، انسان وقتی چیزی را می‌سازد؛ یا اثری را به وجود می‌آورد؛ آن را دوست دارد. چون این اثر به او ارتباط دارد.

خداوند هم چون همه چیز را خودش خلق کرده است. بنابراین همه را دوست دارد. انسانها را، گلها، … و حتی حیوانات را.

مخصوصاً خداوند بچه‌ها را خیلی دوست دارد. زیرا بچه‌ها پاک و بی‌گناهند. پیامبران وقتی می‌خواستند برای باران دعا کنند دستور می‌دادند تا مردم بچه‌هایشان را هم برای دعا کردن بیاورند. زیرا خداوند بچه‌ها را دوست دارد و دعای آنها را قبول می‌کند. [5]

 

مهربانی و لطف خداوند (داستان)

مرد صیادی از میان جنگلی می گذشت؛ ناگاه گنجشکی را دید که روی درخت نشسته ولی اضطراب بی‌اندازه‌ای دارد، و جیک جیک می‌کند. مرد صیّاد خوب دقت کرد، دید، آن حیوان هر چند ثانیه می‌رود و بر می‌گردد و یک برگ را به طرف آشیانه آورده تا اینکه دور تا دور لانه خود را با آن برگهای مخصوص پر نمود و خودش روی شاخه درخت مجاور نشست ولی صیاد هنوز علت اضطراب آن حیوان را نمی داند پس از دقت و جستجوی زیاد متوجه شد مار سیاهی قصد حمله به آشیانه گنجشک را دارد و از درخت بالا می‌رود و گنجشک روی شاخه دیگر به انتظار نتیجه نشسته است.

در این حال صیاد دید مار به آشیانه گنجشک نزدیک شد، ولی همین که بوی برگ‌ها به مشام مار رسید کم کم به عقب برگشت و افتاد معلوم شد که آن برگها برای آن مار سمّ کشنده بوده است.

پند تاریخ، ج1، ص

 

 

پرسش های که شما به عنوان تحقیق از بچه می توانید بخواهید که انجام بدهند

 

  • اگر بیش از یک خدا داشتیم چه می‌شد؟
  • چند چیز را که وجود دارند ولی دیده نمی‌شوند نام ببرید؟
  • چرا خدا مهربان است؟

 

[1] . مربی دو نفر از بچه‌ها را صدا کند و از آنها بخواهد که با هم یک گچ را گرفته و مطالبی را که او می‌گوید روی تخته بنویسند یا یک نقاشی بکشند. بدیهی است که خیلی بد خط‌تر از وقتی که به تنهایی می‌نویسند خواهند نوشت از اینجا نتیجه بگیرد که این همه زیبایی موجود در جهان ضمناً باید نقاش واحدی داشته باشد. )

[2] . مربی می تواند آهن ربا، سیم برق و فاز متر و وسائل دیگری به سر کلاس ببرد، و نامرئی بودن نیروی آهن ربا ـ جریان الکتریسیته را توضیح دهد.

[3] . مربی می تواند این دو داستان را به صورت تئاتر به وسیله بچه‌ها اجرا کند ونتیجه بگیرد.

[4] .نظیر این داستان بین ابوحنیفه و بهلول اتفاق افتاده است.

[5] . روز قبل مربی از بچه‌ها بخواهد که کاردستی یا مجسمه یا نقاشی درست کرده بیاورند. بعد از بچه‌هایی که کارشان زیباتر است بپرسد، آیا دوست دارند که من کار او را خراب کنم یا نقاشی‌اش را پاره کنم؟ مسلماً جواب می‌دهند: نه ، در اینجا نتیجه‌گیری کند لطف خدا به بندگانش را.

 

 

 

amooakhavan.ir

ما را در فضای مجازی دنبال کنید

amooakhavan@

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *