عمو روحانی | عمو اخوان

قصه گویی استاد راستگو

 حضور استاد راستگو در برنامه چهل تیکه شبکه نسیم

مستند 40 سال تبلیغ استاد راستگو

دانلود جزوه قصه گویی حجت الاسلام محمد حسن راستگو

کارکردهای قصه برای کودکان

چگونه برای کودکان قصه بگوییم ؟ چه قصه ای بگوییم؟ چطور قصه گویی جذابی داشته باشیم؟

 

این پاورپوینت از سه بخش  اصلی تشکیل یافته است .

 

در بخش اول تاثیرات قصه بر کودکان در نه مورد مورد بررسی قرار میگیرد .

 

در بخش دوم ،  ویژگی های انتخاب قصه مناسب برای کودکان در هشت مورد بررسی میگردد

 

ودر بخش سوم ، مقدمات ، شرایط وارکان قصه گویی در پانزده مورد بررسی میگردد.

دانلود پاورپوینت کارکردهای قصه گویی

 

 

روش های قصه گویی استاد راستگو

 

متن 16 جلسه:

قصه گویی و قصه پردازی برای کودکان و نوجوانان

 به کارشناسی حجت الاسلام محمدحسن راست گو

 

بسم الله الرحمن الرحیم

می دانیم که قرآن کتاب هدایت است، کتاب ذکر است ، کتاب نور است، کتاب شفا است اما چرا آنقدر قصه و مثل دارد؟ قرآن که کتاب قصه و افسانه نیست، گفته اند قرآن قصه‌هایش اساطیر اولین است بگو که اینها حق است و قصه هایی است حقیقت دار، خب اگر قرآن کتاب هدایت و ارشاد است این همه قصه برای چی گفته؟ برای اینکه قصه می‌تواند عالی ترین تاثیر را در انتقال مفاهیم در ایجاد منش های مثبت به جای منش های منفی و در ایجاد یک روش زندگی و تربیت ایفا کند، گاه ممکن است یک قصه به جای چندین سخنرانی و کلاس تاثیر بسزایی داشته باشد، ما به خاطر اینکه خداوند در قرآن از قصه استفاده کرده و خود خدا گفته در قصه های ما عبرت است برای کسانی که خردمند هستند خب ما هم از قصه استفاده می کنیم اما قصه شرایطی دارد، لوازمی دارد ، راه هایی برای ساخت قصه است ، راه هایی برای پیام قصه است، ما یک نگاهی گذرا به قصه های قرآن مجید بیفکنیم و در این نگاه گذرا می بینیم که  قرآن و قصه های قرآن چه می خواهد بگوید. اولین قصه ای که ما به آن برخورد می کنیم قصه آدم است در سورۀ بقره آیات  ۳۱ تا ۳۷ ، خلقت انسان ، سجده نکردن شیطان، رفتن انسان به بهشت و رانده شدنش از بهشت و در اثر خوردن آن گیاهی که خداوند گفته بود نخور اینها نمونه هایی است از سازندگی برای فرزندان آدم است یا قصۀ هابیل یا قابیل، داشتن اخلاص برای خدا از گوسفند چاق و چله گذشتن و بعد حسد ورزیدن برادر به برادر و اولین اقدام قتل یا ترور در جهان ، سورۀ مائده آیات ۳۲ تا ۳۷ ، داستان حضرت یوسف درس‌های فراوان، مبارزه با نفس، پاکی و طهارت، گذر از کمین گاه شیطان، مقابله با هوسرانی بعد ساختن یک جامعه از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ، جامعه ای سالم، توضیح عادلانۀ ثروت بین همۀ افراد ، پیش بینی و برنامه ریزی دراز مدت برای ادارۀ یک مملکت اینها درس های اجمالی است که ما از سورۀ یوسف می گیریم. قصۀ حضرت ابراهیم ، انواع و اقسام مسائل زیبا و جالب در قصۀ ابراهیم وجود دارد، استدلال ابراهیم در یکتاپرستی، بقره ۲۵۸ تا ۲۶۰، ایثار و گذشت او در راه خدا، سورۀ انبیاء ۶۰ تا ۶۲ ، فدا کردن فرزند برای رضای خدا و حضرت دوست، صافات ۱۰۱ تا ۱۱۰ ، داستان ایوب ، مثل صبر و استقامت ، بردباری و رضایت خدا را بر هر چیز ترجیح دادن ،  از کوره در نرفتن، در ابتلا و گرفتاری دعا کردن و استجابت خدا توسط پروردگار، انبیاء  ۸۳ و ۸۴ ، قصۀ موسی سرشار از مبارزات از مراحل مختلف زندگی یک حکومت، یک انسان،  یک نظام. قدرت الهی، زمانی که همۀ فرزندان را فرعون در شکم مادرانشان می کُشد یا بعد از به دنیا آمدن، خدا می گوید ما می توانیم ولیّ خودمان را جوری حفظ کنیم که دشمن نتواند دست پیدا کند ، سورۀ قصص ۷- ۱۴ ،  طغیان قوم بنی اسرائیل، معجزات فراوان و انکار کردن آنها، طه ۷۰، نجات از دست فرعونیان با اون اقتداری که فرعون داشت و ادعای خدایی می کرد اعراف ۱۴۱، یونس۹۰، طه ۸۰ ، دخان ۳۰ ،  مخصوصاً این آیات را آدرس می دهیم که عزیزانی که می خواهند در این باره بیشتر مطالعه کنند به تک تک این آیات و ترجمه و تفسیر آن مراجعه بفرمایند تا ببیند که خداوند در چقدر از آیات قرآن از قصه استفاده کرده یا وعدۀ الهی برای پیروزی مستضعفان، قصص ۱۴-۷ ، عبرت آموز پیروی نکردن از پیغمبر و عاقبت نافرجام آن برای قارون، اعراف ۱۴۲ و ۱۵۰ ، قصۀ نور، استقامت و پایداری ۹۵۰ ساله ،  دعوت شبانه روزی، عنکبوت ۱۳ ، فرزند ناخلف و برخورد با آن نوح ، سورۀ یونس ۴۶ ، قدرت لایزال الهی را به دیگران نشان دادن یا قصۀ قوم لوط و سرانجام غم بار رفتارهای بسیار ناشایست ، اعراف ۸۰ . که امروز که متاسفانه بسیاری از کشورهای دنیا به این درد مهلک مبتلا هستند، داستان اصحاب کهف ، خداجویی و فطرت گرایی ، کهف ۹ و ۲۶ ، جوانانی که با ایمان به خدا اقدام به کار می کنند، سورۀ کهف از اول تا آخر این سوره بیان بسیاری از این مسائل است. عنکبوت ۲۲ – ۲۰ ، قصۀ مریم ، پاکی عفاف و فضیلت‌هایی که یک زن می تواند داشته باشد، عمران ۴۲ و مریم ۲۷،  پاک دامنی و توکل بر خدا و بازگویی قدرت پروردگار ، تحریم ۱۲ ، خود را از هرگونه آلودگی بازداشتن، مریم ۳۰ و زندگانی پیامبر بزرگوار اسلام که جای جای قرآن اشاره به جنگ ها به برخورد ها، رفتارها، چه رفتار منافقان، چه یهودیان زمان، چه مسیحیان زمان و چه مشرکینی که با شرک و بت پرستی خودشان پیغمبر و یاران را آزار می دادند اینها قصه‌هایی است که تمام عبرت ، درس آموزی، سازندگی و آموزندگی است که ما اگر اینها را به کار بگیریم چقدر زیبا خواهد شد که خداوند قرآن را با قصه و با مثل آورده. ما در این برنامه اول فقط این اشاره را کردیم که خداوند متعال با اینکه قرآن را هدی للمتقین می نامد در عین حال این همه مسائل زیبای قصه و داستان و صحنه های پر فراز و نشیب رفتارها ، درگیری ها ، گرفتاری ها و مبارزات را برای ما می آورد تا ما از جای جای این تاریخ چند هزار سالۀ انسان از آدم تا خاتم و از خاتم تا زمان خودمان بتوانیم درس بگیریم و بتوانیم از بدی ها و خوبی های گذشتگان عبرت بگیریم.

مولی علی (ع) به فرزندشان فرمودند که فرزندم آن چنان که من در تاریخ گذشتگان سیر کرده ام که گویی من با آنها زندگی کردم و در فراز و نشیب قرون با آنها بودم یا در فرمایش دیگر می فرماید که: واعتبروا بما قدراءیتم من مصارع القرون قبلکم  ، از آن قرن های گذشته شما درس بگیرید که چه حادثه ها و صحنه هایی برای آنها اتفاق افتاد و چه کردند و به چه سرنوشتی دچار شدند که اگر مثبت بود درس بگیریم و اگر منفی بود از آنها پرهیز کنیم ، خطبۀ ۱۶۱  و سایر مسائلی که در این رابطه وجود دارد.

ما قصه را یکی از ابزارهای مهم آموزش، پرورش و سازندگی و آموزندگی می دانیم، اگر بتوانیم برای عزیزان کودک و نوجوان، نه کودک و نوجوان برای همۀ اقشار از قصه استفاده کنیم زیباترین و نزدیکترین راه را برای تاثیرگذاری می توانیم داشته باشیم مشروط بر اینکه  راه قصه سازی و قصه گویی را بدونیم.

قصه سازی چیست؟ قصه گویی چیست؟ ما یک قصه را می توانیم از روی کتاب بخوانیم ، قصه را قبلاً کسی ساخته و فقط آن را بیان می کنیم، می توانیم یک قصه را تولید کنیم و خودمان آن قصه را بسازیم، بنویسیم یا به صورت تئاتر ، کارتون یا فیلم یا سایر ابزارها اجرا کنیم.  در این باره ما با شما بیشتر خواهیم بود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در مورد قصه صحبت می کردیم و نقش سازندۀ قصه در آموزش و تربیت ، چه برای کودک و نوجوان و چه برای اقشار مختلف و گفتیم قرآن با اینکه کتاب هدایت، رشد، ذکر و نور است از قصه و مثل فراوان و در جای جای این کتاب مقدس استفاده کرده، اما واقعاً چرا قصه؟ نقش قصه چیست؟  ما می دانیم که انسان ۲ بعد دارد، یک بعد ظاهری و مادی یا فیزیکی و یک بعد ماوراء مادی یا متافیزیکی. در این باره بحث بسیار مفصل است که من سعی می کنم در چند دقیقه این بحث را خلاصه کنیم ، وقتی یک بچه از مادر متولد میشود چه چیزی می فهمد؟ طبق یک غریزه فقط از خوردن شیر شروع می کند، کم کم چشم هایش باز می شود و پدر و مادر را می شناسد، کم کم  گوش هایش باز می شود، صداهای مانوس و آشنا را می شنود و نسبت به آنها خوشایندی نشان می دهد و از صداهای دلخراش میترسد و گریزان است و ناخوشایند. این قسمت فیزیکی و مادی قضیه است ، خوردن، دیدن، آشامیدن، بوییدن، لمس کردن و کم کم به مفاهیم می رسد، مفاهیم دور، نزدیک، سبک، سنگین، داغ، سرد، زیبا، زشت، خوشمزه، بدمزه، این مفاهیم بعداً ترکیب می شود، گوسفند بچه اش بره است، غذایش چیست؟ شیر است، و بعداً بزرگ می شود چی می خورد؟ علف می خورد و ترکیب می شود از مفاهیم، اینها بعد از مدتی که دارای عقل و خرد شد و توانست با الفاظ و کلمات سروکار داشته باشد و فکرش حالت پویایی پیدا کرد ارتباطات مثبت و منفی بین قضایا را هم می تواند کشف کند، خیلی نمی‌خواهم بحث را سنگین کنم که اول تصورات است، بعد نسبت بین تصورات می شود تصدیق، تصدیق ها  سالبه هستند، موجبه هستند به اینها کار نداریم می خواهیم بگوییم انسان از محسوس شروع می کند از مادیات شروع می کند، از چیزهایی که قابل لمس است و قابل شنیدن و دیدن است شروع می کند این یک بعد دنیای زندگی ما است اما یک بعد عظیم تر، وسیع تر وجود دارد و آن روح انسان است، روان انسان است، نفس انسان است، جان انسان است، حیات و هستی و انسانیت انسان است، کرامت و فضیلت انسان است، اینها را چگونه می توانیم به یک بچه یاد دهیم. ما چگونه می توانیم دنیای عظیم یا جهان پهناور ماوراء ماده و متافیزیک را به او نشان دهیم. خدا ، ملائک، آخرت، روح، جن و صفات با ارزش انسانی مثل تواضع، ایمان، تقوا، آب چیست؟ تر است، نان چگونه است؟ خشک است، بیسکوییت شیرین است ،فلان دارو تلخ است اینها مفاهیمی است که با لمس کردن، خوردن، چشیدن بوییدن  قابل هضم است. اما تواضع چه رنگی است؟ ایمان آیا گرد است؟ آیا خالخالی است؟ آیا سنگین است؟ آیا سبک است؟ با این میزان ها نمی شود معنویات را اندازه گیری کرد، شما حساب کنید ما کنار یک اقیانوس ایستاده ایم، یک پارچ آب در اختیار داریم این پارچ آب فقط ظرفیتش به اندازۀ پارچ آب است ، نمی تواند آب اقیانوس را در خودش بپذیرد، پارچ آب دستمان است و لیوان هم دستمان است این پارچ ۵ لیوان آب می گیرد ما یک لیوان که پر کردیم این لیوان  لبریز می شود و سرریز، این لیوان نمی تواند اون آب بقیۀ پارچ را در خودش بپذیرد، ذهن ما ، ذهن مادی است و از ماده شروع می کنیم این ذهنی که از ماده شروع می کند چگونه می خواهد در وجود و درون خودش دنیای عظیم و جهان وسیع معنویت، عدالت، گذشت، دعا، ارتباط عارفانه با خدا، مفاهیمی مانند پل صراط ، آخرت، بهشت، جهنم چگونه می تواند اینها را در خودش ایجاد کند، قصه پل ارتباطی بین دنیای محدود و مجسم و جهان نامحدود و نامجسم است ، قصه تجسم بخشیدن به مسائل ماوراء طبیعت و متافیزیک است، قصه قابل هضم کردن و قابل فهم کردن آن مفاهیم بسیار عظیم و والایی است که جز با قصه و مثل امکان خرد کردن و قابل فهم کردنش وجود ندارد، شما تصور کنید بچه ای که هنوز به دنیا نیومده اگر بتوانند با او صحبت کنند می خواهند بگویند  هواپیما در ارتفاع ۳۶۰۰۰ تا  ۴۵۰۰۰۰ مسافر را برده با سرعت ۹۵۰ کیلومتر آن بچه چه چیزی می فهمد خب ناچارند برای این بچه بگویند که تو اندازه ات چقدر است؟ مثلاً دو وجبی، سه وجبی، آدما وقتی از اینجا می آیند بیرون هر کدامشان پنج برابر ،  ده برابر تو بزرگ می شوند مثلاً می شوند ۱۵۰ سانت، ۱۸۰ سانت گاهی بیشتر، گاهی کمتر. وزن تو الان چقدر است؟ ۲ کیلو، ۳ کیلو آدم ها تا  ۶۰  کیلو، ۸۰ کیلو، ۱۰۰ کیلو وزنشان می رود بالا . تو الان نمیتونی راه بروی یک لگدی به شکم مادرت می زنی،  اما آدم ها می توانند بدوند می توانند حرکت کنند نه که خودشان بلکه وسیله هایی درست کرده اند که این وسیله ها می توانند هم توی آب راه برود ، روی آب راه برود، هم توی خشکی راه برود ، هم توی هوا راه برود.  و سرعت، مادر تو وقتی راه برود هر قدمی که می زند مخصوصاً جنابعالی هم که مهمانشان هستید در اینجا مجبوره آروم راه بره. اما هستند وسیله هایی که در یک ساعت ۹۰۰ کیلومتر ، می گوید کیلومتر دیگه چیست؟ شما هرچه می خواهی برای او مفاهیم اینجارا بیان کنی قابل فهم نیست مگر اینکه از خودش شروع کنید و از همان محسوس و مادیتی که با آن سروکار دارد، قرآن می خواهد آخرت، ماموریت و مسائل عظیم انسانی و الهی و کرامت انسانی و فضیلت انسانی را برای ما بگوید .چگونه می تواند بگوید، ما که پیغمبر نیستیم که به ما وحی شود، و تا وحی شد همۀ مفاهیم را بفهمیم انا انزلناه فی لیله القدر ، در یک شب قدر تمامی قرآن عظیم را خداوند بر سینۀ پیامبر که از همۀ جهان گسترده تر است نازل می کند، ما انسان های قطره ای و کوچک هستیم، ما انسان های جنین هستیم، ما انسان های همان بچه کوچک چهار گوشه بعد مادی هستیم  قصه و مثل راه را برای ورود به آن جهان عظیم معنویت باز می کند. چه اشکالی دارد که ما مفاهیم اخلاقی، معنوی، اعتقادی و احکام و سایر مسائل را با قصه بگوییم راستی می شود ؟ بله در جلسات بعد صحبت خواهیم کرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قصه های قرآن بهترین است و قرآن بهترین قصه ها را از زبان خدا برای ما بیان می‌کند. در این جلسه دوست داریم به عنوان تیمم و تبرک به آیاتی از قرآن برسیم که به عنوان ویژگی ها و اهداف قصه های قرآن است. اول می رویم سراغ ویژگی ها، می دانیم که قصه ها در دنیا چند نوع است، بعضیهایشان حالت حماسی دارد، بعضیهایشان حالت جنگی دارد، بعضی هایشان حالت عشقی دارد، بعضی هایشان حالت عشقی دارد، بعضی هایشان حالت کودکانه است، اما قرآن می گوید قصه های ما چه ویژگی هایی دارد قصه های ما .

قسمت اول ویژگی های داستان های قرآنی

۱- وحی است، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ، وحی کردیم به تو پس قصه های قرآن همه از منبع لایزال الهی و به وسیلۀ رسول امین خدا جبرئیل بر پیامبر خوبش حضرت رسول نازل شد.

۲- قصه های قرآن حق است، یعنی مسیر حقی را می پیماید، قرآن ناحق و باطل نیست، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ  سورۀ کهف آیه ۱۳ ، ما قصه های آنها را برای شما بیان می کنیم به حق،  إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ  خدا بیانگر قصه های حق است، انعام ۵۷ ، إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ آل عمران ۶۲، ویژگی دوم، حق است.

۳- ویژگی سوم سرگذشت پیشینیان است، یعنی حقیقت هایی است که در زمان های گذشته اتفاق افتاده و ما باید امروز از آنها درس بگیریم، کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ سوره طه آیه ۹۹ ، ما اینچنین برای تو بیان می کنیم، قصه می گوییم، تعریف می کنیم از خبرهای گذشته .

۴- از روی علم و تحقیق است، این داستانی که خدا تعریف می کند علم و تحقیق است، در مورد اصحاب کهف خیلی ها همینطوری یکسری حرف هایی را همینطوری می گفتند اما قرآن می گوید : إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی اینها جوان بودند ایمان آوردند به پروردگارشان و ما هم ایمانشان را زیادتر کردیم.  کهف ۱۳٫

۵- آیات الهی است. أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی آیا برای شما نیامدند پیامبرانی که آیات من را بیان کنند، نشانه های خدا است این قصه ها ، چه قصه آدم های بد و چه قصۀ آدم های خوب هر دوتایشان نشانۀ الهی است، از آن عبرت و از این درس، سورۀ  انعام آیه ۱۳۰ .

۶- رحمت است برای مومنان، تفصیل برای هر چیزی، گواهی دهندۀ پیشینیان و افترا نیست،. این ۴ عنوان ۱- افترا نیست، ۲- گواهی دهندۀ پیشینیان است، ۳- تفسیر هرچیزی است و ۴- رحمت مومنان است ،” سوره یوسف آیه ۱۱۱″. لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ در قصه های گذشتگان عبرت است برای خردمندان، مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی این حدیث افترا و تهمت نیست. وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ گواهی دهنده پیشینیان است وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هم هدایت است و هم رحمت.

ویژگی های دیگر هم هست :۷- تنوع اسلوب دارد، یک داستان داستان بلند حضرت یوسف، تمام سوره یک داستان است، داستان های متوسط هست مثل حضرت صالح، زکریا، داستان کوتاه است مثل آدم و ابلیس یا هابیل و قابیل، داستان هایی است که اول خلاصه می گوید بعد تفسیر می کند مثل اصحاب کهف، داستان هایی است که اول نتیجه را می گوید و بعد بیان می کند حضرت یوسف، یا راز قصه را پنهان می کند و بعداً آشکار می کند، گریز های تبلیغی دارد مثل حضرت یونس می گوید: وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ، یااین چنین ما مومنین را نجات می دهیم، یا نوآوری در عرضه دارد، بسیاری از قصه های قرآن در زمان خودش و تا امروز نوآوری خودش را حفظ کرده. یا گزینشی یا اجمالی است ، داستان حضرت موسی و فرعون را چندین مورد خدا در قرآن آورده اما به صورت گزینشی، یک سورۀ مفصل به اسم موسی نیاورده اینها را به صورت اجمال آورده که هرکجا آن مورد نظر فکری و گریزش را بتواند بیان کند . و گاهی حالت تکرار دارد برای تثبیت مثل سورۀ الرحمن و سورۀ ذاریات و سوره های دیگر، و گاهی بعضی از صحنه های قابل فهم را حذف کرده، مثل به برادران حضرت یوسف می گوید:  ارجوا الی الیکم،  و همچنین پیام دار است که مرتب اینها دارای پیام است واقعیت گرا است و شخصیت پردازی می کند با نظم منطقی حرکت می کند ، مثل حضرت ابراهیم و ستاره پرستان سورۀ انعام آیه ۷۶ و …

قسمت دوم: اهداف قصه های قرآن است. حالا که قصه ها با این ویژگی ها که وحی است، علم است، حقیقت است، تصویر پیشینیان است چه هدفی را دنبال می کند ؟ مهمترینش عبرت است، لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ سورۀ یوسف آیه ۱۱۱ ، عبرت چیست؟ فرقش با درس چیست؟

اگر ما یک صحنۀ منفی و یک نتیجۀ نامناسبی را در یک قصه دیدیم ازش عبرت می گیریم یعنی آن کار را انجام نمیدیم و برای ما یک هشداری خواهد بود و یک اخطار، اما اگر صحنۀ خوبی بود و یک داستان جالبی که مثبت نتیجه می گیریم آن می شود درس  ، دومین هدف قصه های قرآن قوت قلب است، سورۀ هود آیه ۱۲۰ وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ  ً پیغمبر ما قصه هایی را که برای تو از سرگذشت پیامبران و اخبار پیامبران گذشته نقل می کنیم برای اینکه دل تو را محکم کنیم و قوت قلب به تو دهیم ، موعظه است در قرآن  سورۀ هود آیه ۱۲۰ وَجَاءکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ  ذکر است و موعظه که این دو تا در این آیه آمده ، هم موعظه است و پند است،  موعظه یعنی نصیحتی که تقریباً با حالت خوف قلبی همراه باشد و با یک حالت معنوی همراه باشد وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ  و ذکر است برای مومنین سورۀ طه آیه ۹۹  کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا  ما از قصه های گذشتگان به تو گفتیم و از نزد خودمان به تو ذکر گفتیم، تفصیل هرچیز است که بیان کردیم و تفصیل کل شی  رفع اختلاف است. بسیاری از چیزهایی که بنی اسرائیل و دیگران در آن اختلاف داشتند قرآن با یک قصه همۀ حقیقت را  آشکار می کند و آن اختلاف نظرهای خانمان برانداز را جلویش را می گیرد سورۀ نمل آیه ۷۶  إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ  هدایت است و رحمت است ،  وَهُدًی وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ  سوره یوسف آیه ۱۱۱ ، خروج از غفلت است سوره یوسف آیه ۳ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ  قبل از اینکه ما برای تو این قصه ها را اینطور شفاف بگوییم تو قبلاً از کسانی بود که تو از اینها اطلاع نداشتی و یکی مهمتر از همۀ اینها بعد از عبرت تفکر است اعراف ۱۷۶ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ  قصه ها را بیان کن شاید فکر کنند و بیم دادن ازروز قیامت انعام ۱۳۰ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا این خلاصه ای بود از اهداف و ویژگی های قصه های قرآن. انشاء الله با این هدف وارد قصه گویی برای بچه ها شویم و نتیجه خوبی هم بگیریم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او که آفریننده ماست و با قصه آفرینش ما را وارد معرکه حیات کرد و با قصه پیامبران و  اقوام گذشته ما را با وظایفمان آشنا کرد.

قصه چیست؟

قصه سه معنا دارد، ۱- به معنای کوتاه کردن، در عربی وقتی می خواهند بگویند ناخن گرفت، می گویند قص الاظافر ، یعنی ناخن هایش را کوتاه کرد. قص الشعر یعنی مو کوتاه کردن.

حالا چرا به قصه می گویند قصه؟ تاریخ چند هزار سالۀ انسان را در چند صفحه و در چند جلسه خلاصه و کوتاه می کند.

معنای دوم قصه تعقیب کردن است وقتی حضرت موسی به دنیا آمد و مادرش به الهام الهی او را در یک صندوق چوبی روی آب رها کرد ، و قالت لاخته قصیه، به خواهر موسی گفت برو او را تعقیب کن. قصه تعقیب کردن است، راستی آن جریان چی شد؟  این جنگ به کجا انجامید؟ آنها چکار کردند؟ بالاخره آن پیروز شد یا نشد؟ آنها شکست خوردن چکار کردن؟ این تعقیب کردن صحنه ها و برنامه هایی که در قصه اتفاق می افتد. و معنای سوم قصه به معنای نقل ، حکایت، سرگذشت، چون قصه ، نقل و حکایت پیشینیان است، سرگذشت جریاناتی است که اتفاق افتاده به این جهت به آن می گویند قصه، فلما جاءَهُ قص علیه قصص،  وقتی که حضرت موسی هجرت کرد به سرزمین حضرت شعیب و مریم  و برای او قصه اش را تعریف کرد و ماجرا را تعریف کرد، گفت نترس تو از قوم ستمگر فرعون نجات پیدا کردی. با این ویژگی ها قصۀ ما باید دارای فراز و نشیب و  درگیری و صحنه سازی باشد که بتواند طرف را به تعقیب صحنه ها و اتفاقات و جریانات فرا بخواند.

چگونه می توانیم قصه را بیان کنیم؟ ما قصه را به چهار نوع می توانیم بیان کنیم.

نوع اول- قصه خوان است. ما می توانیم یک کتاب قصه اگر مصور باشد بهتر، در کلاس یا در خانه برای بچه هایمان یا در یک جمع برای مخاطبانمان از رو بخوانیم، این شرایطی دارد که بعداً می گوییم.

نوع دوم – قصه نویسی، اگر بیانمان خوب نیست و نمی توانیم قصه بگوییم، می توانیم قصه را بنویسیم. اگر کسی در خودش توان قصه نویسی می بیند باید قصه را بنویسند، بگذار دیگران از قصۀ تو استفاده کنند، به چاپ برسان ، یا امروزه که دیگر از نظر امکانات دیجیتالی می توانید یک وبلاگ درست کنید و قصه های آموزنده و سازنده را در آن وبلاگ یا سایت بگذار تا همه از همه جای دنیا بتوانند از آن استفاده کنند.

نوع سوم – قصه گویی، ما کتاب همراهمان نمی بریم که از رو بخوانیم، این یک مقدار کار را کند می کند . هی باید به کتاب نگاه کنیم و هی به مخاطب نگاه کنیم  ، قصه را قبلا بخوان،  حفظ کن و در ذهنت بسپر و به آنجا بیا و  به صورت شفاهی و زنده و سینه به سینه ، چهره به چهره قصه را بیان کن . که این هم شرایطی دارد که بیشتر تکیه ما هم روی این قسمت سوم و قصه گویی است.

نوع چهارم، قصه ساز است. قصه را به صورت تئاتر و نمایش، نمایش خلاق، به صورت تئاتر کلاسیک، یا به صورت تئاتر …  یا به صورت همکاری های دو جانبه با مخاطب ها و بچه ها در کلاس اجرا کنیم،  قصه را بسازیم، لازم نیست حتماً قصه را به صورت مخاطب یکطرفه و گوینده یک طرفه متکلم وحده حرف بزنیم، ما می توانیم قصه را با آن شرایط و  فوت و فن هایی که وجود دارد  بسازیم.

می رویم سراغ قصه خوانی. ۱- انتخاب موضوع مورد نظر، موضوع مورد نظر باید چند ویژگی را در مخاطب رعایت بکند. اول سن، اگر سن مخاطب را درنظر نگیریم خیلی کار خراب می شود. اگر بخواهیم برای پدربزرگمان خاطره یا جریانی را که در سفر برایمان پیش آمده بیان کنیم چگونه باید حرف بزنیم؟ پدر بزرگ ما اگر گوشش یک مقداری سنگین باشد و ما اگر بخواهیم بگوییم پدر، داشتیم می رفتیم اتفاقاً تصادف شد. ما می گوییم پدر جون ، می گوید چی می گویی، می گوییم پدر جان ما داشتیم میرفتیم توی راه( با صدای بلند) یه دفعه ماشین خورد به ماشین دیگه و تصادف شد. اما اگر برای یک بچه کوچیک این قصه را تعریف کنیم دیگه داد نمی زنیم و با صدای آروم تعریف می کنیم ، با صدای آروم تعریف می کنیم که داشتیم می رفتیم این راننده خوابش برد و همین که خوابش برد ماشین تصادف کرد . البته ما صحنه ها را خشن تشبیه نمی کنیم که حالا طرف مغزش از سرش آمده بود بیرون  یا دستش آویزون شده بود . نه اینگونه قصه را تعریف نمی کنیم ۲- مسئله جنس است، دخترها حالت عاطفه و رقت قلبشان بیشتر از پسرها است. یا سن پایین حالت تخیلیش بیشتر ازحالت تفکریش هست. هرچه بچه سنش پایینتر باشد باید از قصه های تخیلی تر بیشتر استفاده کنیم. چه اشکالی دارد قصه سنجاب، قصه آهو، قصه کلاغ ، قصه گل و … ، یکی می پرسد که این قصه ها که در قرآن نیامده است. چرا آمده ، قرآن هم حیوانات دارد، هم قصه انسان ها دارد، هم قصه موجودات عجیب و غریب دارد، هم قصه فرشته ها را دارد،  از همه رقم موضوع در قرآن قصه وجود دارد. در این زمینه شما نگران نباشید و قرآن از همه این ابزارها استفاده کرده است.

۳- معلومات. اگر بدانیم این بچه کلاس چندم است متناسب با معلوماتش قصه می‌گوییم، باید به کتاب های درسی او مراجعه کنیم و مخصوصاً کتاب هدیه های آسمانی، کتاب‌های دینی، کتابهای تاریخ و کتاب فارسی، ببینیم در این کتابها چه قصه هایی گفتند  و ما دیگر آن را بیان نکنیم که بچه بیاید بگوید که آقا اجازه این را معلمان دیروز به ما درس داد. آدم خیط می شود، و یک معلم و پدر و مادر نباید خیط شوند. این است که قبلاً باید از معلومات نسبی مخاطبمان باخبر باشیم. این کسانی که می خواهید خدمتشان جریان را بگویید همه خلبان هستند، برای خلبان باید یک جور قصه بگوییم، برای آشپز باید یک جور قصه بگوییم، برای خانم خانه دار یک جور قصه بگوییم، برای دانش آموز ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه یک جور باید قصه بگوییم. چند عامل دیگه است که درباره اش توضیح نمی دهیم و خودتان با معلوماتتان باید راجع به آن فکر کنید.

۴-  فرهنگ  ۵- زبان  ۶- نژاد  ۷- مذهب، بعضی جاها فرهنگ خاصی حاکم است، فرهنگ عشایری، فرهنگ روستایی، فرهنگ شهرنشینی، فرهنگ کارگری، فرهنگ کارمندی، فرهنگ پرستیژ خیلی بالا، فرهنگ خیلی بی تکلف بودن و بی توجه به مسائل بودن، گاهی وقتا زبان طرف حساسیت دارد و حتماً به زبان خودش باید باهاش حرف بزنیم، گاهی وقتا بعضی ها نژاد پرست هستند نسبت به نژادشان، نسبت به ملیتشان حساس هستند ما نباید قصه هایی بگوییم که خدایی نکرده باعث بهم زدن این حالت های وحدت ملی شویم و … ،  خیلی مسائل است که ما باید در قصه گویی رعایت بکنیم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

از صحبت های گذشته به اینجا رسیدیم که ما می توانیم قصه را به ۴ صورت بیان کنیم، ۱- قصه خوانی و گفتیم در قصه خوانی رعایت مخاطب خیلی مهم است که سن ، جنس، معلومات، فرهنگ، زبان، نژاد، مذهب و سایر مسائل مورد توجه باید قرار بگیرد.  اما خود قصه را چکار می کنیم، انتخاب قصه خیلی مهم است که ما متناسب با این عواملی که گفتیم قصه را انتخاب می کنیم، حالا قصه را انتخاب کردیم چکار کنیم؟ قصه را باید چندین بار بخوانیم تا خوب بر آن مسلط شویم به ورود و خروج قصه و جاهای حساس قصه، اینها را در جلسه بعد خواهیم گفت که جای حساس قصه چیست، گره چیست و سایر مسائل، خب حالا ما چند بار خواندیم، یک مداد به دست می گیرید و روی این کتابی که نقاشی دارد یا بدون نقاشی است اینهایی که من می گویم علامت بگذارید، یک جا باید صدایتان را تند کنید، بله زود تر به من بگو چکار داری می کنی آخه، من چکار کنم از دست تو ؟ (این را باید تند بخوانید) یک آدمی بی خیال است ، بابا تو بیخود خودتو معطل نکن ما اصلاً از اینهایی که شما میگید نیستیم (آروم باید بخونید) می گوییم باید با تأنی خوانده شود. یک جا علامت سوال است، او رفت؟ او رفت! این دو رقم بیان است ما باید بتوانیم سوالی را درست بگوییم.  یک جا تعجب است، واقعاً تو این را خودت با چشم خودت دیدی؟! هم سوال است و هم تعجب، واقعاً تو این را خودت با چشم خودت دیدی (حالت آرام) این مرد در باران آم(حالت آرام)  این قصه را به هم می زند، حالت خیلی نامناسبی پیدا می کند وقتی که ما این علائم را گذاشتیم، علامت سوال، علامت تعجب، علامت تندی و کندی، با صدای ضخیم، با صدای نازک یک پادشاه و فرمانده می گوید : هیچ کس حق ندارد در برابر من، (با صدای کلفت) و یک نفر دیگر می گوید قربان ببخشید که من اشتباه کردم.(با صدای آرام و رنجور) آقا ببخشید (این صداهارا چگونه می توانیم تقلید کنیم) نگران نباشید در همین دوره راه این تقلید صداها را خدمتتان بیان خواهیم کرد. قصۀ قرآن وقتی گفته می شود ، اگر زیبا گفته شود علاقمندی بچه به قرآن چند ده برابر می شود تا زمانی که ما قصه را به صورت خیلی نامناسب بگوییم، این که ما وسط هایش پرانتز باز می کنیم لازم می دانیم که این تذکرات را خدمتتان داشته باشیم. ما علائم را هم گذاشتیم حالا چکار کنیم؟ حالا موقع نقاشی است. ما به چند صورت می توانیم نقاشی را به مخاطبمان نشان دهیم، اگر کتاب، نقاشی هایش بزرگ است و جمعیت ما خیلی زیاد نیستند، ۱۰ تا ۱۵ نفر در یک کلاس هستند، می توانیم در همان جایی که ایستاده ایم می توانیم نقاشی را نشان دهیم دستمان یک مقداری طرف راست میاوریم اینطرفی ها ببینند، یک مقداری طرف چپ می اوریم اونطرفیها ببینند . اگر کلاس بزرگتر است معمولاً کلاس های بزرگ وسطش یک راهی وجود دارد  اول این نقاشی را به اینطرفیها نشان می دهیم و بعد به اونطرفیها، نقاشی سوم را از آخر شروع می کنیم از این طرف میرویم آخر، نقاشی چهارم را از دست چپ از آخر می آییم از دست راست می رویم آخر. نقاشی پنجم را از جلو همین ردیف اول چپ و راست اینطرف وآنطرف تا آخر ، نقاشی بعدی را از آن آخر به ترتیب همان ردیف هایی که هستند از آخر می رویم به اول ، چپ به راست، اینها برای اینکه ما تبعیض قائل نشده باشیم،  همیشه اگر ما از طرف دست راست نقاشی را نشان دهیم  میگوید بابا پسرخاله اش اینجاست می خواهد اون اول نقاشی و ببینه ، مگه ما آدم نیستیم؟  یک معلم مانند یک قاضی باید حتی با نگاهش نسبت به مخاطب هایش عدالت داشته باشد. تبعیض قائل نشود، نه در درس دادن، نه در پرسیدن، نه در مواخذه کردن، نه در تکلیف دادن. در قصه گوییم همینطور. نقاشی کوچیک است، کتاب جیبی است من نمیتوانم نقاشی را به بچه ها نشان دهم ، باید تک تک بچه هارو این کتابو بدم دستشون هر یک نقاشی ۲۰ دقیقه وقت می گیرد، اینجا ما نقاشی را بزرگ می کنیم، امروزه دستگاه های فراوانی برای بزرگ نمایی وجود دارد اگر ویدئو پروژکشن در کلاس دارید بگذارید توی کامپیوتر، نوت بوک، فلش بندازید روی پرده، اگر اپک یا اورهد دارید از آن استفاده کنید. اگر ندارید خدا نگیرد دست مبارک را، نقاشی را قبلاً بروید تکثیر کنید، بزرگ کنید، حالا یا با دستگاه، پلاتر، پرینتر یا با هر چیز دیگر و بعد این را به بچه ها نشان دهید. اگر نه خودتان بروید نقاشی را بکشید، نقاشی کشیدنش هم کاری ندارد، سخت ترین نقاشی هارا می شود با یک فوت و فن ساده بزرگش کرد. شما اول به اون نقاشی اولیه با مداد جدول بکشید یکسان یکسان، میخواهید پنج برابر بزرگش کنید روی اون مقوایی که می خواهید نقاشی بکشید جدولتان را پنج سانت پنج سانت می کشید، بعد اون بالا یک دو سه چهار می گذارید  اینطرف الف . ب ، ج ، دال می گذارید، خب ردیف بالا  مثلاً ردیف ششم، از ردیف بالا می بینید یک خطی آمده و رفته. همون خط را در آن مربعی که در این نقاشی بزرگ شده  می خواهید می کشید این کار را دو بار تمرین کنید بار سوم نقاشیتان عالی می شود، لازم هم نیست در نقاشی  تمام ظرایف و تمام رنگ های  ترام دار،  ۱۰% ، ۵% را هم رعایت کنیم، نه همان اندازه که نمای کلی آن نقاشی نشان داده شود کافی است. آقا ما حالش را نداریم، بدهید یک آتلیه آن را برایتان بزرگ کنند.

این هم شد  ۱- انتخاب قصه با رعایت مخاطب، ۲- علامت گذاری روی نوشته با مداد برای بیان، ۳- نشان دادن نقاشی ها و (بزرگ کردن نقاشی ها) ۴- خواندن قصه، معمولاً ما برای شروعمان یک اصطلاح همیشگی می گوییم، یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. من گاهی وقتا برای بچه ها می گفتم یکی بود شش تا نبود غیر از خدا نه تا نبود.  یکی بود هیچکی نبود، همه بودند ، ا کی کی بود کی کی نبود.  یک چیزایی که بچه ها خوششان بیاید در شروعش حالت خنده داشته باشد.  ما وقتی شروع می کنیم به قصه باید خیلی سرمان را نندازیم در کتاب و سرمان پایین باشه و بخوانیم، یک مقداری چون قبلاً خوانده ایم و مسلط شدیم،سرمان را بلند می کنیم و نگاه می کنیم گاهی که یادمان می رود یک نگاهی به نوشته می اندازیم.  اگر بتوانید قصه را به صورت درست بنویسید یا امروزه که lcd و led هست مثل گویندگان خبر صدا و سیما که دیدید. اونجا در صفحه دارد نشان می دهد  دوربین هم پای همان صفحه ، طرف وقتی به دوربین نگاه می کند شما فکر می کنید که دارد  به شما نگاه می کند در حالی که دارد به صفحه نگاه می کند و خبر را از اون صفحه می خواند. می گوید عجب حافظه قوی دارد، همه این اخبار را از حفظ خوانده، اخبار که برای همین امروز است. نه این را از حفظ نمی خواند. نه شما می توانید اگر خواستید روی مقوایی قبلاً اون قصه را خلاصه اش را بنویسید و  پشت سر بچه ها به دیوار بزنید و بعد دیگه نیاز به آن نگاه کردن به کتاب هم نداشته باشید ولی این کار چون مشکل هست همان کتاب را بردارید و بخوانید. این راه اول بیان قصه، قصه خوانی است. دراینجا شما تهیۀ کتاب، انتخاب کتاب، انتخاب قصه،  طولانی بودن، تقسیم کردن به چند جلسه و سایر مسائل که خیلی گذرا رد می شویم خودتان طبق تجربیاتی که دارید می توانید اینها را به کار بگیرید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتیم قصه ۴ نوع بیان دارد. ۱- قصه خوانی ، قصه خوانی را در جلسات گذشته تشریح کردیم. ۲- قصه نویسی، شما اگر کلاس در اختیار ندارین یا اگر کلاس در اختیار دارین و بیان قصه گویی ندارین خدا نگیرد قلم را ، خدا در قرآن می فرماید: واما وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ،  نعمتی راکه خدا به تو داده این نعمت را باز کن، شکوفا کن، بیا از این سخن بگو. یعنی این نعمت را بیا در وجود خودت به تجلی و تبلور برسان. شما اگر قدرت نویسندگیتان خوب است شروع کنید به نویسندگی، برای نویسندگی حتماً دوره لازم است، باید در کلاس های روش نویسندگی وارد شد و دوره را گذراند . تمرین کرد، نوشت، پاره کرد استاد انتقاد می کند، ایراد می گیرد بروید درست کنید تا بشوید نویسنده. اما امروز در این جلسه در چند دقیقه کلیاتی را در مورد قصه نویسی خواهیم گفت، ۱-آگاهی به مفاهیمی که می خواهیم در قصه بیان کنیم. اگر بخواهیم یک قصه اخلاقی بگوییم باید بدانیم اخلاق چیست، آداب چیست، مفاهیم اخلاقی چیست، مکاتب اخلاقی چیست، بدون معلومات اگر به قصه نوشتن شروع کنیم یک قصه بیخود، بی رمق بی فایده ای بدست خواهد آمد که نه تنها مفید نخواهد بود بلکه گاهی اوقات ضرر هم خواهد داشت. پس ۱- معلومات، ما در آن موضوعی که می خواهیم نویسندگی کنیم باید معلومات کافی را داشته باشیم، یک نویسنده وقتی می خواهد یک قصه ای را بنویسد  لاقل باید اسامی آن شخصیت ها، حالت های آن شخصیت ها، رفتارهای آن کاراکترها را در قصه بداند. ۲- آگاهی به ادبیات زبان، چون ما فارس هستیم، می گوییم ادبیات فارسی. نویسنده باید بداند شعر چیست؟ نثر چیست؟ بحر طویل چیست؟ و انواع و اقسام سبک های نویسندگی چیست؟ ما یک وقتی سبک نویسندگی روزنامه نگاری داریم، اول خلاصه اش را می آورند بعد یک تیتر وسطش می آورند، سو تیتر می زنند و کارهای دیگر می کنند، یک وقت نویسنده نوشته تحقیقی است مثل کتاب های علامه طباطبایی است یا شهید مطهری، یک وقت  کتاب حالت قصه دارد ، یک وقت کتاب حالت شعر دارد، یک وقت حالت طنز دارد، یه وقت حالت گزارش گونه دارد، داستان رمان است، داستان بلند است، داستان کوتاه است، داستان های چند خطی است،  اینها هر کدام باید به ادبیات آن زبان آگاهی داشته باشیم. سوم آگاهی به دستور زبان فارسی است. بدانیم مبتدا چیست، خبر چیست؟ نهاد ، گزاره، عطف ، ربط ، انواع فعل ها، صرف فعل ها و چهارم علامت گذاری را هم بدانی، علامت تعجب چیست؟ علامت سوال چیست؟ خط فاصله چیست؟  ویرگول، کاما چیست؟ یا پرانتز و خط تیره کجا به درد می خورد، نقطه سر خط چیست؟ اینها را در نگارش باید بدانیم اگر بدانیم بخشش لازم نیست اعدام شود. اینجا بعد از بخشش اگر یک نقطه بگذارند، یعنی چی؟ یعنی بخشش. جمله تمام، لازم نیست اعدام شود. اگر این نقطه را بعد از نیست بگذاریم، بخشش لازم نیست. اعدام شود.  نوشته همان نوشته است با تغییر یک علامت که ما آن نقطه را از آنجا برداشتید و به اینجا گذاشتید یک طرف از مرگ به زندگی و از زندگی به مرگ تبدیل می شود. بخشش لازم نیست اعدام شود. طرف می گفت آمریکا یک ملت محترم است. آقا آمریکا انقدر در آمریکا داره ظلم می کند که چی یک ملت محترم است. ما گفتیم آمریکا  یک ملت محترم است نه دولت محترم، ما دولت را کار نداریم، ملت آمریکا مسلمان دارد، سیاه پوست دارد، سرخ پوست دارد، انواع و اقسام آدم ها در آمریکا هستند. گفت آقا آمریکا یک علامت تعجب بگذار ، ! ، آمریکا! یعنی بهوش باش یک ملت، یک ویرگول بگذار یا کاما، محترم است. آمریکا! یک ملت، محترم است، آمریکا یک ملت محترم است نه دولت محترم. یکی دیگر گفت امر یکایک ملت، محترم است. چقدر موضوع فرق کرد. پس علامت گذاری را روی کاغذ تمرین کنیم تا معلوم شود چی می گویم، پس ما با علامت گذاری می توانیم یک مفهومی را به یک مفهوم دیگر  تغییر دهیم چون ما در نوشته نمی توانیم در زبان و بیان با تندی و کندی یا با حرکات قیافه و سر و صورتمان مسئله را بیان کنیم، ناچاریم همه را با نوشته بیان کنیم و او با حالت تندی و عصبیت بر سر او داد زد ، مگر من به تو نگفتم که این کار را نکنی، وقتی شما اول اون صفات را می آورید که با عصبت و تندی داد زد و با صدای خشن و بلند بر سر او فریاد کشید اون طرفی که قصه را می خواند اون حالت در آن ایجاد می شود، طرف در حالی که دستهایش را پشت سرش زده بود و آرام آرام در کنار این پارک قدم می زد و به سوی چپ و راست به درختها نگاه می کرد با حالت بی خیالی گفت بلی ما داشتیم می رفتیم، ولی وقتی اون کسی که قصه را می خواند خودش با خودش می گوید بله ما داشتیم می رفتیم.

مسئلۀ بعدی مطالعۀ آثار ادبی بزرگان ادب فارسی است. چه کتاب هایی که خود نویسنده ها آنرا فارسی نوشته اند و چه کتاب هایی که نویسندگان خارجی نوشته اند و به فارسی ترجمه شده، البته چون فرهنگ ما با فرهنگ اونها فرق می کند اگر کسی با مطالعه دو تا خط یک قصه می بیند دینش، اخلاقش، ایمانش از  بین می رود کتاب ضلال را نخواند ، اما اگر کسی به عنوان یک ابزار نگاه می کند  یک دکتر ، یک پزشک برای گذراندن دورۀ پزشکی خیلی چیزها را می بیند و خیلی مراحل را می گذراند چون تخصص باید پیدا کند اشکالی ندارد، اما اگر یک کسی انقدر ایمانش ضعیف است با ۲ خط و یک قصۀ مثلاً فرض کن عشقی حالش به هم بخورد اون اصلاً لای کتاب را باز نکند برایش بهتر است. جزء کتاب ضلال به حساب می آید. آثار ادبی دیگران را بخوانیم تا طرز ورود و خروج آنها را به قصه بدانیم، طرز کار آنها را آَشنا شویم و بتوانیم از  روشی که آنها دارند به قول حضرت علی (ع) از تجربۀ دیگران استفاده کنیم و حدیث هم داریم خذ علم ولو من اهل ضلال،  تو برو علم را یادبگیر ولو از اهل ضلال و گمراهی باشد، چون من که نمی خواهم گمراهی را یاد بگیرم، الان خلبان هایی که در ایران، در دوران دفاع مقدس بزرگترین ضربه را به دشمنان زدند، خلبانانی بودند که بیشترشان در آمریکا دوره دیده بودند. تو علم را یاد بگیر ولی بیا بهره گیریش را در مسیر مثبت انجام بده. تا جلسه بعد خدا نگهدار

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد قصه و طرز بیان قصه صحبت می کردیم ، گفتیم قصه خوانی داریم، قصه نویسی داریم و رسیدیم به قصه‌گویی، یکی از مهمترین روش های بیان قصه مان قصه‌گویی است، قصه گویی زمانی است که ما اون شرایط قبلی را داشته باشیم، یعنی قبلاً مخاطب شناسی داشته باشیم، موضوعمان را مشخص کرده باشیم، محتوای موردنظر را فراهم کرده باشیم، قصۀ موردنظر را انتخاب کرده باشیم، اون را چندین بار خوانده باشیم و حفظ کرده باشیم یا خلاصه‌اش را نوشته باشیم و فرازهایش را یادداشت کرده باشیم حالا وارد کلاس شدیم و می‌خواهیم قصه را بیان کنیم، اگر ما تابلو داشته باشیم (تخته سیاه یا وایت برد) می توانیم اسم قصه را روی تابلو بنویسیم، ولی همینطوری یک دفعه ای ننویسین قصۀ چوپان فداکار، مثلاً اگر می خواهی بنویسی چوپان فداکار اول بنویسید پویا، بله بچه ها انسان ها ۳ نوع هستند، بعضی ها پویا هستند یعنی متکامل هستند، بعضی ها قهقرا هستند درجا می زنند عقب گرد می کنند بعضی ها درجا هستند و … بعد نون می گذاریم می شود پویان بعد می نویسیم ندامار، ندا، مار  بعد تبدیلش می کنیم به چوپان فداکار، این را که گفتیم اگر روی کاغذ بنویسید  با ۲ تا سرخط کوچک می توانید پویان ندامار را تبدیل کنید به چوپان فداکار.  یا مثلاً می‌خواهیم داستان سلمان فارسی را بنویسیم، ما ۳ تا ۲ می نویسیم بعد ۱۱ می نویسیم بعد نقطه می گذاریم، بعد ۱۱ دیگر می نویسیم و بعد ۲۰۲ می نویسیم، اینها را که به هم وصل کنیم می شود سلمان، آقا چطوری؟  ما ۲۲۲ داریم این دو را به اون دو ، اون دو رو به این دو وصل می کنیم می شود سین، ۱۱ داریم بالایش را می بندیم می شود لام،  نقطه داریم بالا و پایینش را رد می کنیم یعنی می نویسیم دولایش می کنیم و بعد اون ۱۱ بعدی می شود سلما، ۲۰۲ داریم اون وسطیش را ضخیم می کنیم می شود نقطه می‌شود این دو را به اون دو وصل می کنیم می شود نون سلمان، مثلاً ، اینها راه هایی است که تمرین لازم داریم می گویند کار نیکو کردن از پر کردن است، اگر ما این تمرین‌ها را داشته باشیم اسم قصه را به صورت فانتزی  به صورت تدریجی بنویسیم که خود این هم یک روش دارد شاید بعداً بگوییم می‌توانیم ما قصه را جذاب تر کنیم، اگر تابلو در اختیار ندارید روی کارت ، روی یک مقوا قبلاً اسم قصه را بنویس، یک کارت سفید هم رویش بگذار، بعد بیار سر کلاس، بگو بسم الله الرحمن الرحیم، بعد بگو بچه ها قصۀ ما این است،  اول سینش را نشان بده، بعد اون آخر نونش را نشان بده ، بچه ها می گویند، سن، آقا ساسان، سامان، بعد ل را نشان بده، سل ، سلمین، سلامین بعد می‌شود سلمان، ا چه جالب می شود. ما اسم قصه را اینجوری گفتیم. یک مقدمه کوتاه می گوییم، بله بچه ها این قصه در زمان های گذشته اتفاق افتاده بعد ما می خواهیم امروز نتیجه های خوبی بگیریم، حواس هایتان را جمع کنید، بعد ما شروع می کنیم به گفتن قصه، یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود، در زمان های گذشته، شروع می کنیم به گفتن قصه، یکی از ابزارهای بیان قصه مسئلۀ صدا است، در قصه با شخصیت های مختلفی برخورد می کنیم، بعضی شخصیت ها پیر هستند، بعضی ها جوون هستند، بعضی‌ها بچه هستند، بعضی‌ها بزرگ هستند، بعضی‌ها زن هستند، بعضی ها مردن، بعضی ها چاقن، بعضی ها لاغرن،  بعضی ها فرمانده هستند آمرانه حرف می‌زنند، بعضی‌ها شوخ هستند طنزگونه حرف می زنند باید بتوانیم انواع و اقسام صداها را در قصه متناسب با شخصیت اون قصه بیاوریم.  برای این منظور ناچار هستیم تقلید صدا یا تغییر صدا را داشته باشیم، خب خدا به ما یک حنجره داده اگر شما با انگشت شستشان به این غده ای که زیر گلوتون هست یعنی زیر چونتون هست و به اصطلاح بالای قفسه سینه و روی گردن قرار دارد یک ذره فشار دهیم صدا تغییر می کند اینجا یک گردآلویی هست نمیدانم هیپوتالاموس هست، هیپوفیزاست اسمش را من بلد نیستم.  این غده را یک خورده فشار دهیم ، این کار را تمرین می کنیم و بشنوید.  یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یک روز یک پادشاهی گفت: من می خواهم، الان انگشت شست را زیر این چونه فشار دادیم و صدا تغییر می کند . الان می شماریم و ببینید تغییر می کند یا نه . از ۱ تا ۵ را معمولی می شماریم و از ۵ تا ۱۰ را با فشار روی این غده.  ۱  ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ ، ۹، ۱۰ صدا تغییر کرد یا نه؟ اینها را باید در خانه تمرین کنید. موقعی که سرکلاس می آیید حق ندارید دستتان را بگذارید این ور گردنتان، اون ور گلوتون ، دو طرف زیر گوشتان، یک دفعه دیدی ناگهان بانکی برآمد و خواجه رفت. چون اینجا گذرگاه مرگ و زندگی است، این را که می گوییم مراحل اولیه تمرین است بعدها شما می توانید همین کار را بدون اینکه تغییری در حنجره تون از نظر حرکات فیزیکی انجام دهید این صدا را تقلید کنید. الان دوباره ۱ تا ۱۰ را می گوییم  بدون اینکه دستمان را به اون غده بزنیم همون کار را می کنیم ، ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰  این صدا تمرین کنید درست می شود. البته لازم نیست شما از اول تا آخر قصه تمام شخصیت ها را مرتب صدا عوض کنید، هی مرتب بیایید یک شخصیت دیگر بیاورید باز با صدای دیگر . نه .اوایل قصه که یک خورده ای شما با اون صدای اون شخصیت، بااون تن صدای شخصیت حرف زدید در ذهن بچه ها ثبت می شود ، تا آخر اگر عادی هم حرف بزنید بچه ها همون پادشاه را می دانند. یک تکه از قصه را به طور نمونه می گوییم: امروز گفته ایم هیچ کس به ما خبر ناگوار ندهد اما این وزیر نابکار ما باز میآید می گوید قربان یک خبر ناگوار،  بله دارم می بینم از اون در ورودی تالار دارد وارد می شود، قربان  یک خبر ناگوار، نگفتم این مردک باز به من خبر ناگوار می دهد، حرفت را بزن و زود برو گورت را گم کن، قربان یک لش،  لش را بفرستید در آشپزخانه سلطنتی برای ما ناهار درست کند. قربان یک لشکر ، من به کر و شنوا بودنش کار ندارم همون لش را … قربان یک لشکر به مملکت ما حمله کرده. کی؟ یک لشکر حمله کرده خیلی بی خود کرده حمله کرده خب پس بیایند نوازندگان بنوازند. قربان چی چی نوازندگان بنوازند. مگر تو نگفتی که خبرت را ، قربان خبرم را دادم شمام باید به خبر توجه کنید، لشکر آمده در مملکت ما و وارد شده و ما همینطور بنوازیم، ا، راست میگی پس این وزیر نابکار جنگ کجاست؟ سلام عرض کردم قربان ، سلام و کوفت سلام و زهر مار ، تو کدام گوری بودی که لشکر حمله کرد؟ قربان من گفتم که دشمن تحرکاتی دارد گفتید به شکار می روم گفتیم دشمن دارد نیروهایش را می فرستد اینور گفتیم به من چه ، ببینید صدام تغییر کرد، آخری هارو معمولی حرف می زدم. این صدا یواش یواش که معمولی شود شما این این سه تا شخصیت را در ذهنتان همچنان ثبت شده خواهید داشت. این مسئلۀ صدا. خود صدا چند عنصر در آن باید رعایت شود، ۱-تن است. تن صدا یا زیر است یا بم است. ببینید می گوییم: من امروز رفتم (نازک) من امروز رفتم( کلفت)  هر کدوم یک تنی است. حالا اگر کسانی با موسیقی آشنا هستند و این نت ها را می شناسند، دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، هرچی از چپ به راست رود،  از بم به زیر می رود . اگر اینجا باشد .. اینطوری می شود حالا این را دیگر نمی توانیم برای شما خودم بشوم پیانو و اینها را اجرا کنم .

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد قصه گویی صحبت می کردیم یکی از نکات بسیار مهم و فرازهای حساس ما همین جا است که به آن رسیدیم، ما در مورد قصه گفتیم که یکی از عناصر و ابزارهای اصلی ما صدا است، صدا به چند بخش تقسیم می شود، یکی از آنها تن صدا است، تُن یا زیر است یا بم. شخصیت هایی که ما در قصه بکارمیگیریم سه نوع هستند،  یا انسان هستند، یا شیء هستند، و این شخصیت ها چه انسان باشند، چه حیوان و چه شیء،  متناسب با هیکلشان، متناسب با مسئولیتشان، متناسب با اون وظیفه و مسئولیتی که در داستان بر عهده دارند صدایشان هم تغییر پیدا می کند، شما فرض کنید یک نفر آدم خیلی تنومندی است، خیلی چاق و خیلی تنومند، این وقتی حرف می زند چگونه حرف می زند؟ سلام، چطوری؟ حالت خوبه؟ خیلی وقته ندیدمت.( صدای کلفت و نفس نفس) ،  حالا یک آدم لاغر و خیلی ضعیف و نحیف، سلام، حال شما خوبه؟ چطوری؟ حالت خوبه؟ خیلی وقته ندیدمت( صدای نازک) یک بچه کوچولو ، مامان منم با خودت میبری؟ (بچه گونه) مامان: آره عزیزم، تورو چرا نبرم تورو هم میبرم (صدای زنانه)  پدر ، نه اون امروز مشق هایش را ننوشته و حق ندارد با ما بیاید باید بنشیند خونه و جریمه هاشو بنویسه (مردونه ) این الان سه تا صدا هست متناسب با هر شخصیتی ، تن صدا زیر و بم فرق می کند در این باره نمیشود توضیح بیشتری داده شود، به دستگاه های آوازی و صوتی باید زود زود بفرمایید. دوم مسئلۀ لهجه است ، ما می دانیم که حتی دو تا روستا با فاصلۀ ۲۰۰ متر با همدیگر لهجه شان یکی نیست و این یکی از آیات الهی است که خدا در قرآن می فرماید: و من آیاته اختلاف السنتکم و الوانکم، از آیات خدا اختلاف زبان ها و رنگ ها است، زبان عربی، زبان ترکی، انگلیسی، اردو، فرانسه، آلمانی ، ایتالیایی و در هر زبانی لهجه های مختلف، الان در ایران شما حساب کنید، لهجۀ یزدی،  لهجۀ کرمانی، لهجۀ مشهدی، لهجۀ تهرانی، تهرانیم، تهرانی کلاسیک داریم، تهرانی داش مشتی داریم مثل عیارهایی که زمان های گذشته بودند، فقط به یک نکتۀ کوچیک اشاره می کنیم با پوزش،  یک تهرانی کلاسیک چگونه حرف می زند، سلام ، حال شما خوبه؟ لطف فرمودید، آقا خدمتتون باشیم، خواهش می کنم مزاحمتون نمیشیم، آقا شما مراحمید، بفرمایید. حالا همین را ۲ تازا این داش مشتیای قدیم که توی قهوه خونه بوند، سلام علیکم، کرتم به مولا، بدخواه نداری، ا آخه آدم حسابی یه سریم به ما بزن اینورا، بیا بریم یه گشتی بزنیم، این چیست؟ این تهرانی دارد حرف می زند ولی تهرونی داش مشتی قهوه خونه ای،  یک وقت یک روستایی حرف می زند بنده خدایی دیده بود یک بنده خدایی در حرم امام رضا نماز زیادی می کند، ۲ رکعت شد، ۳ ، ۴ ،  ۵ رکعت، ۶ رکعت، مثل بنده روستایی بود، من خودم روستایی هستم، افتخار هم می کنم که روستایی هستم این هم با پوزش از همۀ روستایی های عزیز، ما روستاییانی بسیار با فرهنگ و بسیار فرهیخته داریم و بعضی هام مثل بنده ممکن هنوز در همون حالت های اولیه باشند. این گفت که:  پدر جان شما داشتید چند رکعت می خوندید؟ گفت : آ خوش خبر باشی بابا، ما در روستامان یک دانه چاه عمیق زدیم، آمدیم به شهر مشهد که یک موتور آب بگیریم و ببریم به روستایمان ، این روستایی حرف می زند. حالا همین اگر یک مشهدی غلیظ تری باشد،می گوید شما کوج میخواید برید، ما نمیدونیم کج میخواین برین.این مثلاً کاشمری است مثلاً خراسان ممکن است باشد. یا  حج آقا نمیوی بریم دور خونه خدا بطوفیم ، طواف کردن را می گوید بطوفیم ، اینها چیزی است که لهجه به آن می گویند، همینجا یک تذکر خدایی می دهم، لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ  ، هیچ قومی حق ندارد قومی را مسخره کند. اگر به کار بردن لهجۀ خاصی در استان خاصی، در منطقۀ خاصی خدای نکرده اهانت به صاحبان آن لهجه محسوب بشود کلاً به کار بردن اون ممنوع است. شما باید خیلی عادی و معمولی صحبت کنید. متاسفانه دشمن برای اینکه بین نژادها و زبان ها و ملیت های مختلف کشور عزیزمان و بین کشورهای اسلامی اختلاف بندازد این لهجه هارا گاهی با مسخره برایش طنز درست می کنند، جوک درست می کنند و اس ام اس می فرستند و… اگر خدای نکرده این کار بدآموزی اخلاقی دارد سریعاً باید خودداری کرد  و قطعش کرد، اما اگر نه من می گویم قصه ام توش رشتی است، من با لهجۀ رشتی حرف می زنم خب چه عیبی دارد، یک یزدی است خب  یزدی حرف بزن، یه قوچانی است، قوچانی حرف بزن، یک ترک است خب ترکی حرف بزن  درسته فارسی حرف بزنی اما میتونی لهجه ات را یک مقداری ترکی بکنی که اون طرف فکر کنه که مثلاً شما ترک هستی، حالا چه جور ترکی هستی و  مال کجا هستی اون را بعداً معلوم می شود که اصلاً او ترک بوده یا نبوده یا اصلاً این باید اینجوری حرف می زده یا نمیزده و … شما می تونید از نوارهای سخنرانی های شخصیت های مختلفی که دارای لهجه های گوناگون هستند استفاده کنید و اون لهجه هارو به خاطر بسپارید و سومین نکته کشش است، کشش چیست؟ کشش تنظیم تُن صدا به نسبت فاصلۀ بین گوینده و شنونده است، فرض کنید داخل یک کلاس هستید، یک بچه ای سوال می کند، آقا اجازه؟ بفرمایید عزیزم، به چه دلیل نمازهای ما باید به عربی خوانده شود؟ این هم جوابش عزیزم، به این دلیل. حالا اگر شما مثلاً سوار یک اتوبوس هستید و اتوبوس هم خیلی شلوغ است. از اون  آخر اتوبوس یک نفر می گوید آقای فلانی تو کدوم ایستگاه پیاده میشی من هم باید پیاده شم، این دیگه نمیاد بگه آقای فلانی شما کدوم ایستگاه میخواهید پیاده شید؟  شما تو روستاها بهتر میتونید این را درک کنید، تو روستا مثلاً سر اون بلندی طرف میخواد بگه که مثلاً  مشتی اومده یا نیومده اگر نیومده برم بیارمش، طرف میگه: آی ممدعلی هوی مشتی اومده یا نیومده، اونم میگه هو چی میگی. این میشه کشش یعنی فاصلۀ بین گوینده و شنونده اگر بخواهیم تنظیم کنیم، حالا اگر همین اومد تو خونه ، سلام مشتی  گفتی مشتی اومده یا نیومده، ممدعلی اومده یا نیومده، این اینجوری حرف میزنه دیگه اینجا نمیگه اوی ، میگه مگه من کرم که اینجوری حرف میزنی.  اینجا در قصه لازم می شود. یک فرمانده نظامی می خواهد دستور حمله دهد در میدان جنگ است، میگه: دودورو دود ، آی  حمله حالا همین اگر نشسته باشند در اتاق فرماندهان نظامی ، میگه ما باید یک نقشه طرح کنیم که بتونیم حسابی اینها را غافلگیر کنیم و بتوانیم اینها را شبیخون بزنیم، حالا یکی نشسته با اینا . حرف میزنه ما باید یه نقشه طرح کنیم (با حالت داد) میگه آقا چه خبره،  چرا اینجوری حرف میزنی اینجا، تو اتاق جنگی که نمیان  اینجوری حرف بزنن که پس ما رعایت تُن، لهجه و کشش را باید در صدا داشته باشیم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد قصه گویی رسیدیم به بخش صدا و صدا را گفتیم تن، زیر و بم و لهجه و کشش، یکی دیگر از عناصری که در مورد صدا ما باید رعایت کنیم، مسئلۀ انواع صداهایی است که به شخصیت ها مربوط می شود، ما سه نوع یا چهار نوع شخصیت داریم، ۱- شخصیت انسانی است که در مورد انسانش گفتیم، ۲- شخصیت ما گاهی در قصه حیوانات هستند،  آقا با عرض معذرت ما باید بیاییم صدای تک تک حیوانات را از خودمان در بیاوریم، باید صداهارا تقلید کنیم؟ خیر، ما می توانیم صدای حیوانات را با صدای انسانی خودمان یک در میون به قول معروف مطرح کنیم.

۲ قصه را به طور نمونه می گوییم، دو تا جوجه ، جیک جیک جیک جیک ، جیک جیک جیک، جیک جیک جیک، جیک جیک جیک جیک، جیک جیک جیک جیک جیک جیک ، جیک جیک جیک جیک جیک جیک، جیک جیک جیک، آخ، جیک جیک ، جیک جیک ، ببخشید آقا ما اولشو نفهمیدیم، وسطشم برامون مفهوم نبود، آخرشم متوجه نشدیم، خب معلومه ما که حیوون نیستیم که بتونیم صدای اونها را بفهمیم که.

حالا من می خواهم قصه بگویم چکار کنم؟ جیک جیک جیک جیک، کجا رفته بودی مامان دنبالت می گشت؟ جیک جیک، جات خالی، چه دونه های خوشمزه ای، جیک جیک جیک جیک جیک، چه دونه های خوشمزه ای،جیک جیک جیک مگه مامان نگفته بود از من دور نشی، برو بابا حال داری تو بیا ببین چه منظره های قشنگی، چه دون های خوشمزه ای، خیلی خب  اگه اونجا گربه بهت حمله می کرد چی؟ وای من فکر گربرو نکرده بودم، حالا میرم به مامان میگم تا حسابی مواخذت کنه،  ببین نمیشه به مامان نگی ؟ خیلی خب تو اگه قول بدی که دیگه بدون اجازه این ور و اونور نری باشه منم نمیگم. باشه، باشه. الان چی شد؟ من در دو قسمت این قصه دوم را گفتم، قسمت اولش یک در میون با جیک جیک قاطی بود قسمت دومش من کم کم در آخر کار جیک جیک هارو حذف کردم، اما شما تو ذهنتون بین خود و خدا به من بگویید تا آخر قصه تو ذهنتون دو تا گنجشک، دو تا جوجه  بود یا نبود، بله دو تا جوجه در ذهنمون بود این را این دارد می گوید اون را اون دارد می گوید، پس ما می تونیم صدای حیوانات را با صدای انسانی خودمون یک در میون قاطی کنیم.  اوایلش که یک مقداری گفتیم برای ذهن بچه ثبت شد بقیه اش را هم کم کم خیلی به تدریج اون جیک جیک ها را کم کردیم و صدای حیوانات ، مثلاً  میو میو، قار قار ، بع بع ، هرچی مشکلی ایجاد نمی شود.

در مورد انسان هم همینطور است. اون پادشاه در اون قصه در جلسات گذشته گفتیم اول صدایش خیلی بم بود پادشاهانه، بد کم کم عادی شد، ولی تو ذهن شما همون پادشاه همون پادشاه است، همون هارتی پورتی همون هارتی پورتی است، اگر ما اول اون حالت را داشته باشیم که بتوانیم اون صدای موردنظر را تقلید کنیم به راحتی می تونیم تا آخر ادامه دهیم، البته برای اینکه خیلی صدارو فراموش نکنن اون  وسط هایش را یکی دو بار با همان تن و با همان حالت خاص خودش تقلید خواهیم کرد.

آخرین نوع صدا، صدای اشیاء است ، خب، ما در قصه مان خیلی از اشیاء داریم که  شخصیت هستند، مثلاً باد می آید با خورشید بحثش می شود، باد گفت من این آقایی که دارد پالتو پوشیده و  کلاه سرش است را من لباس هایش را کم می کنم، خورشید گفت نمیتوانی، گفت حالا می بینی، باد رفت عقب و یک دونه زوزه ای کشید و آمد و هرچه به این مرد دمید این مرد کلاهش را محکم تر کرد، پالتویش را با خودش سفت تر کرد و خودش را جمع و جور تر کرد. دوباره رفت با قدرت بیشتر مرد کنار یک درختی نشست روی زمین و خودش رو جمع و جور کرد که این باد اینو از جاش تکون نده. بار سوم مرد درخت رو محکم گرفته بود توی بغلش که تکون نخوره و این کلاهش یا لباس هایش از تنش در نیاد. خورشید گفت خب حالا نوبت من است، یک مقداری تابید این مرد کم کم گرمش شد کلاهش رو برداشت، بیشتر تابید پالتوش رو درآورد. بیشتر تابید، کتش را درآورد، بیشتر تابید شروع کرد به باد زدن خودش و دنبال یک سایه می گشت. خورشید گفت دیدی من قدرتم از تو بیشتر است. این قصه را خیلی معمولی نقل کردم آقا در دنیایی که این همه افکت هست، این همه به اصطلاح سی دی های صداهای مختلف است، این همه زیرساز های فیلم های سینمایی و بک گراند یا افکت اون صدا هست ما چرا اونها رو استفاده نکنیم، اینجا ما چند راه داریم برای این صدا ۱- ما می توانیم صدا را با حنجرۀ خودمان تقلید کنیم، باد گفت من بالاخره (صدای باد) این را از پا در میارم  رفت عقب، (صدای باد) و حسابی خودش را پر باد کرد و اومد به این زد و مرد هم که (صدای باد): عجب بادی است، کلاهش را محکم تر و پالتویش را به خودش بیشتر پیچید. پس ببینید اینجا با یک صدای تقلیدی باد، صحنه را قشنگ تر و قصه را زیباتر کردم، فرض کنیم یک چشمۀ کوچکی از زیر یک سنگی دارد می جوشد، (صدای جوشیدن چشمه) با لبمان و زبانمان می توانیم این کار را انجام دهیم، البته اینها تمرین می خواهد، قبل از اینکه وارد کلاس شویم باید اینها را تمرین کنیم.  آقا ما بلد نیستیم، خیلی خب شما از این فیلم های سینمایی، کلیپ ها یا چیزهایی که در اختیار داریم اون تکه اش را ضبط کنیم و در کلاش پخش کنیم.  یا بچه ها دلشون لک می زند برای این کارا ، بچه ها صدای طوفان، مثلاً ما می گوییم هی سی شی یو، ببخشید ما  ژاپنی نمی خواهیم صحبت کنیم این هی سی شی یو می شود صدای طوفان به شرط اینکه با کشش بگوییم، هی سی شی یو (صدای طوفان) این را اگر بچه ها دسته جمعی بگویند اگر چشم هایتان را ببندید دقیقاً یک بادی که دارد توی خارزار و بیشه می وزد در ذهنتان این را مجسم خواهید کرد.  این می شود صدای اشیاء بعضی صداها که دیگر خیلی آسون است، مثل صدای پای اسب، صدای اسب را می توانیم به چند نوع تقلید کنیم من نه ، همه ، یکی با زبان است ، یک وقت با زدن روی میز است، حالا همین ممکن است یک اسب تکی باشد. ممکن است یک تک سوار باشد. این ممکن است عده ای جمع زیادی از اسب ها باشند،  من اینها را بدون آمادگی قبلی روی میز انجام می دهم، این کارهارا در کلاس می توانید انجام دهید. ، بچه ها که دلشان برای این کارا لک می زند. بچه ها صدای پای اسب ، همه بچه ها شروع می کنن روی میزها صدای پای اسب درآوردن. بچه ها شیهه اسب بچه ها انقدر قشنگ بلندن شیهه بکشن که خدا می داند، بچه ها موتور گازی، بچه ها موتور دنده ای، بچه ها استارت ماشین، بچه ها صدای هواپیما، بچه ها صدای آبشار، صدای طوفان، بچه ها دلشان لک می زند برای این کارا.  این در آن قسمت قصه سازی که گفتیم چهارمی است بعداً می آید که گفتیم مشکلی هم ایجاد نمی شود، پس ما می توانیم صدای اشیا را  ۱- خودمان با حنجرمون تقلید کنیم،  ۲- با ابزاری که دور وبرمان داریم صداهارا تولید کنیم ۳-از صداهای تولید شده به صورت افکت  در سی دی یا دی وی دی بهره بگیریم، ۴- از بچه ها به عنوان همکار و یار کمک بگیریم، ۵- می توانیم  از یک هنرپیشه و هنرمند کسی که مسلط به تقلید صدا است و حنجرۀ طلایی دارد خواهش می کنم در بعضی از قسمت ها که خیلی ما نیاز به صداهای مختلف داریم قبلاً با او هماهنگ کنیم بیاید و اون صداها را برای ما ایجاد کند.  اینها قصه را خیلی زیباتر می کند و بچه را میخ کوب می کند ، حالا شما ببینید قصه های پیغمبرها را اینگونه بگویید چقدر جالب می شود، قصه های قرآنی یا قصه هایی که مفهوم قرآنی دارند، لازم نیست حتماً قصه مستقیم از حضرت یوسف یا اصحاب کهف باشد، می تواند این قصه از مفاهیم قرآنی و مفاهیم معنوی باشد که در قالب قصه های حیوانات یا انسان ها یا پادشاهان یا  نمونه های بد و خوب انجام می شود. این هم بخش دیگری از صدا در قصه گویی.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

رسیدیم به اینکه ۴ نوع طرز بیان قصه داریم، یکی از آنها قصه نویسی بود، یکی قصه خوانی بود، یکی قصه گویی بود و یکی قصه سازی است. در قصه سازی جلسۀ قبل اشاره کردیم که ما می توانیم در تقلید صدا از بچه ها کمک بگیریم، حالا خود قصه را هم ما می توانیم با بچه ها بسازیم، چگونه؟ به ۳ نوع، نوع اول اگر بچه هایی هستند که تئاترشان قوی است و بازیگر خوبی هستند، ما اون متن را بدون اینکه بچه های دیگه بفهمند  در یک جلسۀ جداگانه ای با اینها تمرین می کنیم و زمانیکه من در کلاس دارم قصه می گویم اشاره می کنم که فلانی شما بلندشو، بلند می شود و اون نقش را (قبلاً آماده شده با او اجرا می کنم ) و اون نقش را به کمک من در قصه تولید و ایجاد می کند. این راه اول است. راه دوم این است که ما از نمایش خلاق استفاده کنیم،  نمایش خلاق نیاز به نوشتن سناریو، تمرین، لباس ، گریم ندارد. به قول معروف  بچه ها که در بچگی خاله بازی می کردند، تو بشو مامان، من میشم بابا، اون خواهر و اون برادر، حالا جفتشون هم پسر هستند ولی یکی می شود مامان و یکی می شود بابا. حالا این وسط کار هم همدیگر را تصحیح می کنند حتی، مثلاً می گوید که اوف من امروز چقدر خسته شدم. میگه نیا بگو اوف ، اول بیا سلام کن بگو چطوری خانم ؟ بعد بگو چقدر خسته شدم، میگه خیلی خب، باز دوباره میره و میاد همینو میگه. این می شود نمایش خلاق، نمایش خلاق بچه ها را از نظر اون استعداد درونی رشد می دهد و اون چیزهایی را که در وجودشان به صورت بالقوه است بالفعل می شود، اون اندوخته های درونیشان آشکار می شود و می توانند با اون اندوخته ها زندگی آینده شان را بسازند ما در این زمینه می توانیم از خلاقیت بچه ها استفاده کنیم و آنها را در همین برنامه بدون تمرین قبلی و بدون حتی بیان سناریو و اصل قصه بکار بگیریم، من خودم این کار را فراهم کردم مثلاً داستان حسنک را می گفتیم که غول بی شاخ و دمی اونو در غاری زندانی کرده بود ، وقتی یک مقداری چشم هایش به تاریکی عادت کرد و از اون کنار سنگ یه کم نور می تابید ، دید عده زیادی مثل اون زندانی هستند. اون به سختی و بدبختی دست خودش را باز کرد من با اشاره ای که به دستام می کردم مثل یک کسی که دست بند به دستش زده باشند یا دست هایش را بسته باشند  با تقلا و بالا و پایین کردن خودم دست هایم را یک دفعه از هم باز کردم، یعنی دست هایش را از هم باز کرد، بعد دست هایم را به همون صورت بسته گرفتم و رفتم سراغ نفر بعدی این یکی از بچه ها بود که همین ردیف جلو نشسته بود، گفتم برادر بندی تو دستانت را محکم بگیر تا من دستان تورا باز کنم استقامت کن اگر دردی بود تحمل کن. دیدم بچه خود به خود دست هاشو  آورد مثل کسی که دست هایش قفل شده باشد و بسته شده باشد جلوی من گرفت و من با سختی دست های اونو باز کردم. بچه هم خیلی زحمت می کشید که من دست هایش را باز نکنم که بالاخره دست هایش را باز کردم، گفتم خب من دست یک بندی دیگری را باز می کنم و تو برو به سراغ اون دیگر.  اون دو تا بچه ها خودشون دست هایشان را همینطور مشت گره کرده و دست بسته آوردند بالا که یکیشو من باز کردم و یکیشو اون . در همین حد،  نه دیگه بیاییم دست همه رو باز کنیم نه . بعضی از حرکات است که می شود به راحتی انجام داد و این حرکت ها را بچه ها بدون اینکه بگوییم چکار کن انجام می دهند، مثلاً من دستم را به علامت اینکه بخواهم یک سنگی بزنم دستم را بردم پایین روی زمین آوردن و یک جوری گرفتم که یعنی سنگ توی دستم است. دست من سنگ توش نیست ولی در نقش سنگ است. دستم را یک مقداری بردم عقب و نشونه کردم به طرف یکی از بچه ها و سریع این سنگ خیالی را پرتاب کردم دو سه تا بچه که توی اون ردیف بودند سریع سرشان را دزدیدند ، یک دفعه سرشان را خم کردند که سنگ به سرشان نخورد. بچه ها این آمادگی را برای همراهی و همگامی با ما در قصه دارند می شود قصه سازی، حالا  ما نوع های دیگری قصه سازی داریم که قصه سازی دیجیتالی است. امروزه موسسات فراوانی هستند که آمادگی ساختن قصه دارند ، شما اگر قصه های قرآن را کار کردید و  از منابع معتبر بهره برداری کردید اینها را می توانید به صورت سی دی و دی وی دی در بیاورید ، با صداهای مختلف، با انیمیشن ، با حرکت های مختلف  با نرم افزارهایی مثل ورد، پاورپوینت  یا اکسل ، تری دی مکس و یا نرم افزارهای دیگر فلش می توانید شما اینها را به صورت مختلف و متحرک و چشمک زن در بیاورید و این قصه ها برای بچه ها زیبا شود.

بخشی از آن هم می توانید صامت باشد و به زبان خودتان بیان کنید، من گاهی اوقات بعضی قصه هایی که به صورت پاور پوینت هست برای بچه ها می اندازم روی ویدئو پروجکشن ، روی پرده ، تکه هایی را خود اون قصه می گوید و تکه هایی ، من صدایش را می بندم و خودم اون صحنه هایی که اونجا هستش با صدای خودم تقلید می کنم و قصه را می گویم پس این می شود تلفیقی بین قصه گویی حضوری سینه به سینه و شفاهی و قصه از ابزارهای دیجیتالی. البته اتاق قصه هم ما داریم که این تشریحش زمان می برد که ما اگر بتوانیم در مرکز آموزشی مان یک اتاقی را مخصوص قصه قرار دهیم با دکور و نورپردازی مناسب با ابزارها و لوازم مورد نیاز و یک قصه گو هم با لباس محلی و با لباس اون شخصیت قصه قبلاً آماده باشد و حالت تئاتری به خودش بگیرد و تئاترگونه بیاید اجرا کند اون خیلی زیباتر و جالب تر خواهد شد، البته اون کار می برد هم نور می خواهد و هم صداهای مختلف می خواهد، دکور می خواهد، نور و گریم می خواهد، لباس می خواهد، ابزار و وسایل می خواهد و عوض کردن پرده ، حالا ممکن است سن چرخان باشد ، یا سن متحرک طبقاتی باشد، یا سن کشویی جلو و عقب رفتنی باشد که آنها را می تواند در اون پرده های بعدی اون صحنه های بعدی بیایند روی کار. گاهی هم اینجور نیست بعضی از تئاترها تئاترهایی هستند که حالا سبک برتولت برشت یا  داستایوسکی، که می آیند در حضور  خود اون مخاطب دکور را بر می دارند و دکور دیگری می چینند، بدون اینکه چراغ ها را خاموش کنند و پرده را بکشند می آیند همان جا اون ابزارها را خالی می کنند و ابزارهای دیگری می چینند و مثلاً طرف لباسش را در می آورد و فرض کن روپوش یک دکتر را می پوشد و عینک می زنند به چشمشان و می گوید خب حالا نفر بعدی بیاید ، و اون نفر بعدی که مریض است به حالت مریضی می آید. این هم یک نوع تئاتر است که می توانیم حتی بدون لباس با صورت اون نمایش خلاق،  یعنی لباس خاص تئاتری و گریم نباشد، خیلی ساده و خودمانی می توانیم این کار را انجام دهیم. این هم شد قصه سازی.

ترکیبی هم داریم ، که هم ممکن است از ابزارهای دیجیتالی باشد، هم از نقاشی و مقوا باشد و هم بعضی جاها را از رو بخوانیم و قصه خوانی باشد و هم قصه گویی باشد. منتها اینجا دیگر طرف باید مهارت داشته باشد، مثلاً من یک متنی را می خواستم از فرمایش پیغمبر در یک قصه بخوانم، این متن را من حفظ نبودم هرکاری کردم دیدم متنش زیاد است، از این طومار های قدیمی هست که روی چرم می نوشتند. ما روی کاغذ درست کرده بودیم، من از بغلم این کاغذ را درآوردم و گفتم آنچنانکه در این طومار نوشته است پیامبر ما فرمودند این را جلوی بچه ها باز کردم و حالت ژست نیمه خمی به خودم گرفتم به احترام این طومار و شروع کردم  از رو اون رو خوندن ، بچه ها آنقدر دقیق توجه می کردند که این شخص دارد این متن را می خواند ، این حرف خود پیغمبر است. حالا نمی دانستند که من برای اینکه نمی توانم اون رو حفظ کنم و حفظم نبودم از رو می خوانم ولی یک ژستی به خودم گرفتم یعنی این از رو خواندن را با متن قصه ترکیبش کردم، که برای بچه ها خیلی زیبا و خوش آیند بود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ما می خواهیم قصه را ایجاد کنیم چکار کنیم؟ ما باید روش نوشتن قصه یا ساخت قصه را بدانیم. یک کاغذ بر می داریم، یک خط افقی وسط کاغذ می کشیم، نه یک مثلث متساوی الساقین ، یک مثلثی بکشیم که از دست راست که می رود به طرف اون به اصطلاح ارتفاع و زاویۀ بالایی زیاد تر باشد و اون قسمتی که پایین می آید کمتر باشد. یعنی به جای اینکه دو طرف مثلث را یکسان بکشید یک طرف دست راستتان می رسد نزدیک های آخر همینطوردارد می رود بالا، اونجا شیبش بیشتر می رود و به طرف پایین می آید. این نمودار قصه است.

دست راست می نویسید مقدمه، زاویۀ بالا می نویسید اوج ، دست چپ می نویسید فرود. اگر یک قصه در ذهن ما اینطور مجسم شود، شروع قصه و حرکت قصه را ما با این مثلث برویم جلو خیلی شکل کلاسیک یا شکل ریاضی به فکرمان داده ایم و راحت تر می توانیم مجسم کنید. جلوی مقدمه چند گزینه باز کنید، یک داستان از مقدمه شروع میشود این مقدمه ، اوج، فرود، یعنی هیچ قصه ای بدون مقدمه و اوج و فرود نیست ، اگر این طور نباشد یعنی اصلاً قصه نیست.

مقدمه را بنویسید زمان، مکان، شخصیت، حالت، حرکت. یک داستان نمی تواند بیرون زمان و مکان باشد غیر از وجود مقدس پروردگار که خالق زمان و مکان و مسلط بر زمان و مکان است، هیچ کس حتی پیامبر اعظم از زمان و مکان خالی نیست. پس هر قصه ای در یک زمانی اتفاق می افتد و در یک مکانی، اما مکان ۲ نوع است، مکان حقیقی و مکان خیالی. ما در بیرون مکان های ما همه حقیقی هستند. به عنوان نمونه یکی از این مکان ها را خدمتتان می گوییم.

مثلاً یک منزل، یک منزل دارای چه قسمت هایی است، ما منزل معمولی را می گوییم، منزل های خیلی اشرافی را کار نداریم، یک منزل معمولی دارای ورودی حیاط، راهرو، آشپزخانه، دستشویی، حمام، پذیرایی و اتاق خواب، اگر داشته باشد ایوان یا تراس، نورگیر و سایر مخلفات، این می شود اجزاء تشکیل دهندۀ یک مکان. حالا همین مکان، خودش می تواند به انواع و اقسام قسمت های دیگر خرد شود.

مثلاً آشپزخانه، سینی دستشویی، شیر دست شویی، سیفون زیرش، دستگاه تصفیه آب، هود، اجاق گاز، کابینت ها، و محلی برای گذاشتن بعضی از ظرف ها درون یک کمد شیشه ای و کنارش اگر ماشین لباس شویی باشد، اگر چرخ گوشتی روی کابینت باشد، اگر چیز دیگری باشد اینها می شود قسمت های مختلف این مکان ، در اینجا مثلاً سینی ظرف شویی است، در آنجا ماشین لباس شویی است، در آنجا اجاق است، در آنجا مثلاً چیست و الی آخر. پس این مکان در بیرون حقیقی است اما در قصه می تواند هم حقیقی باشد و هم خیالی باشد، ما می توانیم قصه مان را در  یک ستارۀ ناشناخته، در یک سیارۀ دوردست، در یک فضای خیالی و فانتزی ایجاد کنیم، هیچ اشکالی هم ندارد که اگر ما از خلاقیتمان استفاده کنیم.

زمان هم همینطور است، زمان کلاسیک همین زمانی است که به  سه قسمت تقسیم می شود، گذشته، حال، آینده، این گذشته ، حال و آینده هر کدام باز به اجزاء کوچکتری تشکیل می شود مثلاً می گوییم زمان حال، می گوییم قرن حاضر، الان شما می گویید آیت الله طباطبایی کیست ، می گوییم از علمای معاصر است، ایشون بیست سال است از دنیا رفته در عین حال هنوز در قرن حاضر است، دهۀ حاضر، سال حاضر، ماه حاضر، هفتۀ حاضر، شبانه روز حاضر، ساعت، دقیقه، ثانیه، امروزه که دستگاه های حساس یک صدم، یک دهم، یک هزارم هم وجود دارد، هر کدام از این سه زمان گذشته، حال و آینده به این اجزاء تقسیم می شوند، پس می شود زمان و مکان.

عمداً اینها را اینگونه ریز می کنیم که گسترۀ فکری شما برای ساخت یک قصه باز شود ، از امروز وقتی شما به اشیاء بیرون نگاه می کنید در ذهنتان ثبت می کنید، یک ماشین چه عناصر و اجزائی دارد. یک هواپیما، یک مسجد، یک منطقۀ مسکونی، یک سالن ورزشی، یک زمین ورزشی، یک استودیوی ضبط برنامۀ رادیویی و تلویزیونی و ….

بعد می شود شخصیت، شخصیت را فکر نکنید که حتماً باید یک شخصیت مملکتی،  مسئول، مدیر، وزیر، رئیس جمهور باشد. در قصه هر کس که به وسیلۀ آن کاری انجام شود به آن می گویند شخصیت، می تواند شخصیت انسان باشد، می تواند حیوان باشد، می تواند شیء باشد، می تواند موجودات عجیب و غریب باشد. قرآن به همۀ اینها اشاره کرده. داستان حضرت سلیمان بیشتر این عناصر را دارد. مثلاً حضرت سلیمان خودش یک انسان حقیقی است پیامبر بزرگ خدا، این حضرت سلیمان برخورد می کند با جن و شیاطین، اینها می شوند موجودات نامرئی، کارهای عجیب و غریب انجام می دهند. یکی از اینها می گوید که من قبل از اینکه شما از جایت بلند شوی تخت بلقیس را از سرزمین صبا برایت می آورم به بیت المقدس، ایشون می گوید که دیر است: قال الذی عنده علم من الکتاب،  شخصی که نزدش علمی از کتاب بود می گوید من قبل از اینکه چشمی بر هم بزنی تخت بلقیس را از آنجا می آورم به اینجا. پس می شود انسان و ترکیب عمل عجیب و غریب یا عمل معجزه آمیز. حالا در قصه ها لازم نیست قصه واقعی باشد اینجا قصه واقعی است ، چون قصه قرآن است اما شما می توانید یک قصۀ خیالی درست کنید.

مثل یک انسان کار عجیب و غریب بکند مثل داستانی که فردوسی در شاهنامه اش آورده است، اون هفت خوان رستم، دیو سفید و دیو سیاه و … یا داستان سمک عیار یا داستان هایی که در گذشته و در ادبیات فارسی ما وجود دارد و مسئلۀ شخصیت می تواند حیوان باشد الان شما تام و جری را که در تلویزیون می بینید این دو تا شخصیت حیوان هستند، لورل و هاردی دو تا شخصیت انسان هستند، پس شخصیت می تواند دو نفری باشد، مکمل هم باشند یا مخالف هم باشند.  تام و جری با هم مخالف هستند، حضرت موسی و فرعون با هم مخالف هستند، ابراهیم و نمرود با هم مخالف هستند. حضرت علی و دشمنانشان با هم مخالف هستند، امام حسین و یزید، می توانند با هم یکی باشند و با هم همراه باشند،  مثل پیامبر و علی ، علی و زهرا (ع)، یا حضرت زینب و امام حسین (ع ) یا حضرت زینب و سجاد بعد از شهادت امام حسین (ع)،  این ها شخصیت هایی است که دو تا هستند و معاضد هستند ، اینها کمک هم و بازوی همدیگر هستند.  گاهی معاند هستند مثل دشمن.  گاهی شخصیت ها بی طرف هستند ، شما تو اتوبوس دارید می روید و کسی کنار شما نشسته است، تا آخر خط هم با هم هستید، گاهی با هم حرف هم می زنید ولی با هم هیچ ربطی ندارید، هیچ مکمل هم و  مخرب هم نیستید پس اینها می شود شخصیت، این شخصیت می شود یک شی باشد مثل قصۀ خورشید و بادی که ما اشاره کردیم، یا مثل مثلاً باد آمد وبه  گیاهان پژمرده مژده داد گفت آی مژده که چشمه حرکت کرده و دارد می آید تا چند روز دیگر به شما می رسد و همه تان سیراب می شوید. اینجا شخصیت شیء است و آن مخاطبش هم اشیاء هستند ، گیاهان هستند،  یا آب هست، یا درخت هست و الی آخر . پس می شود شخصیت.

حالت و حرکت. حالت چیست، حالت اون کیفیتی است که بر شخصیت عارض می شود اگر حالتی به کسی عارض شد می شود حالت،  مثلاً غمگین شد، خوشحال شد، متفکر شد، بی خیال شد، عجول شد، یا منتظر بود، یا مثلاً ملتهب بود، هراسان بود، گریان بود، خندان بود، اینها حالت هایی است که بر شخصیت عارض می شود و اینها مواردی است که ما بقیه اش را در جلسه بعد خواهیم گفت.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث سر مقدمه قصه بود که گفتیم از زمان، مکان، شخصیت، حالت و حرکت تشکیل می شود ، ما هر کدوم از این حالت ها را می توانیم در کلاس با قیافۀ خودمان مجسم کنیم یا از بچه ها بخواهیم بیایند آن حالت را انجام بدهند، یا در خلالی که داریم  آن حالت را هم در آن قیافۀ اون شخصیت قصه آشکار کنیم، حرکت چیست؟ حرکت کاری است که به وسیلۀ شخصیت انجام می شود و این می تواند از همۀ اون شخصیت ها باشد، هیچ فرقی هم نمی کند، طلوع و غروب خورشید  ۲ تا حرکت است ، رفتن آب در یک جویی یا نهر، حرکت است، زدن یک نفر دیگر، حرکت است، قدم زدن حرکت است، پرواز کردن حرکت است، جنگ و صلح حرکت است.

در داستان ها همۀ اینها حرکت است و این حرکت ها هستند که قصه را می سازد، اگر در قصه حرکت نباشد قصه تبدیل به خبر می شود ، به گزارش خبرگزاری فلان امروز فلان رئیس جمهور فلان کار را کرد، به خبر بعدی توجه کنید. این می شود یک خبر. اما اگر حرکت در آن بود. حرکت که در آن بود این می شود یک قصه، قصه باید راه بیفتد و ما باید تعقیبش کنیم.

در قصه باید شخصیتش کاری انجام دهد ، حتی شخصیت اگر نشسته و دارد غصه می خورد، این یک حرکت است، آقا هیچ کاری نکرده، همون هیچ کار نکردن که تو داری می بینی و منتظری ببینی که بعد چی می شود یک دفعه سرش را تکان داد، دستش را برد بالا و گفت فهمیدم مثلاً این می شود حرکت. “از مقدمه بیرون می آییم. ”

می رویم سراغ اوج، اوج چیست؟ اوج نقطۀ اصلی بزنگاه باز شدن همۀ گره های قصه است. وقتی که قصه را تعقیب می کنیم برای اینکه ببینیم بالاخره چی شد به کجا رسید، سرانجام شخصیت چی شد؟ کجا شد؟ چکار کرد؟ خورد، زد، برد، مریض شد، پیروز شد، سالم شد، اون نتیجه ای که در پایان قصه و  نزدیک پایان قصه می گیریم به آن اوج می گوییم.

فرود چیست؟ فرود پایان قصه است که ما بعد از اوج حرفی برای گفتن نداریم و چرا باید فاصلۀ بین اوج و فرود خیلی کم باشد در حالی که فاصلۀ بین مقدمه و اوج خیلی زیاد بود ، اون مثلثی که شما کشیدید از مقدمه به طرف اوج آمدید اگر مثلاً اون خطی را که پایین به صورت قاعده کشیدید ۱۰ سانت باشد ۲ سانتش بین اوج و فرود است، ۸ سانتش بین مقدمه و اوج است، چرا چون ما در اوج دیگر حرفی برای گفتن نداریم.

مثال می زنیم، داستان حضرت نوح، کشتی بالاخره روی آبها آرامش پیدا کرد، طوفان قطع شد، ابرها کنار رفتند و خورشید آشکار شد، حالا ما می آییم قصه را از اینجا به بعد ادامه دهیم، آفتاب بر آبهای نیلگون می تابید و اشعۀ طلایی خود را روی امواج آرام آب پخش می کرد، ابرها کم کم کنار رفتند تنها کشتی جهان بر فراز آبها از این طرف به آن طرف آرام آرام حرکت می کرد، از دور قلۀ کوهی پیدا شد، آبها کم کم به لایه های زیر زمینی رفته بودند و تابش آفتاب برخی از آبها را نیز بخار کرده بود، اما هنوز امکان لنگر انداختن و پیاده شدن نیست، هنوز باید آبها پایین و پایین تر بروند، بله آبها پایین و پایین تر بروند. آقا مگر شما آبخیز داری  سازمان آب هستی، ول کن آبها پایین و پایین تر رفتند. ۲ درجه رفت پایین تر، نیم متر رفت پایین تر ، ولش کن.

قصه حضرت نوح ۹۵۰ سال طول کشید خدا با یک آیه این قصه را به پایان می‌رساند، می گوید ما به آسمان گفتیم دست نگه دار، به زمین گفتیم آبهایت را ببلع و آسمان دست نگه داشت و آبها به زمین فرو رفت و قضا و قدر الهی تحقق پیدا کرد و کشتی بر کوه جودی لنگر انداخت. این با یک آیه خدا ۹۵۰ سال را تمام می کند.

ما دیگر لازم نیست از اوج تا فرود هی بیاییم طول و تفسیر بدهیم، چون مشرکین غرق شدند، حتی پسر نوح هم غرق شده و حتی خانمش هم جز بدکاران بوده و مومنین نجات پیدا کردند، جهان از لوث افراد ناباب پاک شده، حضرت نوح از هر حیوانی یک جفت برای اینکه اکولوژی منطقه و زیست بهم نخورد با خود به کشتی آورده،  و دیگر همه چیز حل شده و آشکار شده، اینجا دیگر نباید ادامه اش بدهیم. اما می رویم سراغ مقدمه به طرف اوج، این قله را با چند گزار یا پله باید بپیماییم، اولین جایی که ما از مقدمه شروع می کنیم به طرف اوج به گره بر می خوریم، گره چیست؟

گره نکتۀ مبهمی است که بلافاصله در شروع داستان ایجاد می شود، حالا می تواند این گره در پایان داستان، نرسیده به اوج یا وسط کار باز شود، مثالی می زنیم به داستان حضرت یوسف، برادران، حضرت یوسف را در چاه انداختند ، ای وای خدای من این برادر زیبا و عزیز و دلبندشان را چطور دلشان آمد در چاه بیندازند ، این می شود یک گره، حالا چه می شود؟ اون پایین جانوری می زندش، غرق می شود، می میرد، به در و دیوار چاه می خورد گیج می شود، سکته می کند، این گره است، این گره کی باز می شود، وقتی کاروانی می آینداز این چاه آب بکشند به جای آب می بینند یک دسته گل آمد بالا، یک آقا زاده زیبا و خوشگل و قشنگ، این گره باز می شود.

برادرها می آیند یوسف را به کاروان می فروشند، می گویند این بردۀ فراری ما بوده،  اینجا گره دوم ایجاد شد، ای وای عجب برادرهای نابابی هستند اینها دیگر. چرا برادرشان را به عنوان برده می فروشند، حالا چی می شود؟ این می میرد، زنده می ماند، نجات پیدا می کند، بدبخت می شود، خوشبخت می شود تا آخر قصه این جریان فراغ یوسف و اینکه به چه سرنوشتی دچار می شود ادامه دارد، تا آن زمانی که حضرت یوسف به پادشاهی و حکومت می رسد و الی آخر. اول قصه حضرت یوسف خواب می بینند که خورشید و ماه و یازده ستاره به او سجده کردند تا به پدر می گوید، او می گوید : هیس ،  لا تقصص رویاک علی اخوتک ،  این قصه را برای برادر هایت تعریف نکنی، اونها به تو کلک می زنند و برای تو مکر و حیله می تراشند و برایت خیلی گران تمام می شود، این اولین گره، یعنی چی ؟ یک خواب مگر چیست که برای برادر هایم تعریف نکنم؟ آخه کی نزدیک تر از برادر، این را تعریف نکن.

در آخر قصه بعد از ۱۰۰ آیه وقتی پدر و مادر و برادر ها می آیند به دیدن یوسف و همه می افتند و خدارا سجده می کنند می گوید : یا ابت هذا تأویل رویای من قبل ،  پدر اون خوابی که من دیدم اون آفتاب و ماه و ۱۱ ستاره ، خورشیدش پدر، ماهش مادر و اون یازده ستاره اش یازده برادر بودند که آمدند خدارا سجده کردند و برای سلامتی یوسف اینجا به خاک افتادند، پس می بینیم ما یک گره در اول قصه ایجاد می شود، آخر قصه باز می شود، اون چاه اول قصه نیست، دوم ایجاد می شود،  سوم و چهارم باز می شود، فروختن یوسف اونجا می شود، اون جریانی که زلیخا می خواست انجام دهد و نشد به زندان می افتد و باز می شود یک گره دیگر ، اون خوابی که اونها دیدند که یکیشون دارد برای پادشاه ساقی گری می کند و یکیشون پرنده ها از روی سرش نون می خورد این می شود گره دیگر ، پس یک قصه می تواند ده تا ، بیست تا گره داشته باشد  و همه گره های می توانند به تناسب خودشان و در موقعیت خودشان باز شوند و می توانند گره ها هم از اون آخر باز بشوند این هم مسئله گره.

یکی دیگر از اصول قصه، گفتگو است. در قصه ما گفتگو، فراوان داریم، شما در قرآن قول را می توانید سرچ کنید ببینید چقدر در قرآن، گفتن وجود دارد. یا خدا به پیغمبر می گوید قول یا قالو یا یقولون، نقول  هزاران آیه درمورد کلماتی که در مورد قول هست داریم شاید کمتر و شاید بیشتر ، در قصه هم قول و گفتگو داریم، پدر با پسرش صحبت می کند، پسرجان این خواب را برای کسی تعریف نکن، این می شود گفتگو.

حضرت لقمان با بچه اش صحبت می کند، سورۀ لقمان را نگاه کنید تمامش گفتگو است.

در بعضی از سوره های دیگر قرآن، بهشتی ها با جهنمی ها گفتگو می کنند، قالو ما  سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین ولم نک نطعم المسکین، بهشتی ها به جهنمی ها گفتند شما چی شد افتادید ته جهنم؟ میگویند: ما نماز نمی خواندیم، ما به مسکین ها کمک نمی کردیم، ما آدم های چرند گو و  بیهوده گویی بودیم، مثل الان که خیلی ها می نشینند جوک می گویند برای همدیگر، کاشکی جوک های سالم بگویند، جوک هایی می گویند که ملیت ها و افراد مختلف کشورشان را خراب می کنن، اما گفتگوشرایطی دارد که حتماً باید رعایت شود

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام، حالتون چطوره؟ الحمدالله، خانوادتون مریض بود خوب شد؟ الحمدالله ، شما میخواستید مسافرت برید رفتید؟ نه بابا نشد بریم مسافرت، خانواده مریض بود، خوب بچه ها چطورن؟ آقا چیه؟ (گفتگو )

یکی از ویژگی های یک قصه این است که در آن گفتگو باشد، اما شرایطی دارد، ۱- کوتاه باشد نیایید پشت سر اون شخصیت قصه مخفی شوید و ۲ صفحه مونتاژ کنید این قصه دیگر نیست. ببینید قرآن چقدر ظریف یک تکه قصه نقل می کند، یک تکه گفتگو، یک تکه حرکت، یک تکه صحنه سازی، یک تکه هشدار، یک تکه بزنگاه، یک تکه گریز، هزار رقم فوت و فن در قصه وجود دارد که ما باید رعایت کنیم، ۱- کوتاه باشد،

۲ – متناسب با شخصیت قصه باشد، یک پیغمبر چطور حرف می زند؟ یک پیغمبر چطور حرف می زند، یک ستمگر چطور حرف می زند، یک رئیس چطور حرف می زند،یک بچه چطور حرف می زند. مثلاً یک بچه ۵ ، ۶ ساله بیاید بگوید من دیگه خسته شدم از بس برای شما تلاش کردم، هی رفتم کاسبی کردم، تجارت کردم هی شما  می خورین و میخورین. بچه جان تو کجا تجارت کردی؟ تو کجا کاسبی کردی ؟ تو داری هی می خوری می خوری، یا پدر به بچه اش بگوید بابا به من پول تو جیبی نمیدی؟ بابا شوخی می کنی؟ نه عزیزم جدی می گم، بابا مگه پدر میاد بچه بشه، حالا ممکنه بابا بیاد برای یه بچه در نقش یک بچه  برنامه اجرا کند اما به شخصیت اون قصه باید گفتگو بخورد.

من راستگو اگر بگویم عزیزان من فتوای ما در آنجا تغییر کرده، احتیاط واجب را مستحب کنید، آقا مگر تو مرجع تقلید هستی، مگر تو رساله داری، مگر تو فتوا دادی که اینجوری حرف می زنی؟ یا من بیام به همۀ وزرایم بخشنامه کنم، آقا ببخشید جنابعالی رئیس جمهور هستی که به وزارت بخشنامه کردی تو برو به بخشهای خودت بخشنامه کن. این چیه، گفتگو متناسب با شخصیت قصه باشه.

۳- گفتگو باید متناسب با اصل حرکت قصه باشد، شما ببینید حضرت زینب در قصۀ کربلا با امام حسین است، از مدینه به مکه، از مکه به عرفات، از عرفات به طرف کوفه و در سرزمین کربلا، گفتگویی که حضرت زینب با امام حسین می کند ، تو چه مایه ای است؟ تو مایۀ حرکت کربلایی است، برادرم به این اصحابت اطمینان داری که اینها مانده اند؟ میگوید بله خواهرم اینها اگر ۷۰ بار هم کشته شوند باز با من هستند. این گفتگو متناسب با چیست؟ با حرکت قصه است. اما شب عاشورا ، یا مثلاً صبح عاشورا وقتی چند تا از اصحاب کشته شده اند، حضرت زینب به امام حسین بگوید،  بیا بیا کارت دارم، یادته بچه بودیم رفتیم  افتادیم تو جوب آب.

این گفتگو اینجا متناسب با این حرکت قصه نیست. حضرت نوح مثلاً مردم را دعوت می کند، مردم خدای یکتا را بپرستید و بت ها را نپرستید، پدران شما هم اشتباه می کنند که بت می پرستیدند،  حالا اینجا حضرت نوح بیاید بگوید مردم شما چرا ناخن هایتان را انقدر بلند نگه داشتید؟ این چه ربطی به تبلیغ حضرت نوح دارد، حالا ممکن است که این هم جزء یک احکام باشد، ولی در آن آرمان هایی یک پیامبر برای مردم به صورت کلی بیان می کند اون باید حرکت با اون گفتگو، با اون شخصیت با هم سینک باشند، با هم مچ باشند، با هم منسجم و همراه باشند.

۴- مخالف موازین اخلاقی نباشد. اگر ۲ تا آدم بد دهن آمدند ۴ تا حرف رکیک به هم زدند، آیا من حق دارم به عنوان امانت داری نقل قول اینها را  در کلاس بیایم با همون حرف های رکیک مطرح کنم؟ هرگز ، ما حق نداریم مسائل فساد انگیز و فاسد و مفسد را به عنوان امانت بیاییم اونجا نقل کنیم، اینجا ما باید به کنایه نقل کنیم، بله اون دو تا آدم بی ادب با چند تا حرف نامناسب با همدیگر درگیر شدند و شروع کردند به کتک کاری کردن، نفر سوم آمد اینها را آشتی داد و از هم جدا کرد، حالا ما بیاییم عین اون کلمات رکیکی که اینها به کار بردند یکی یکی بیان کنم، این در شرایط گفتگو نیست.

بخش بعدی اصول قصه، بعد از گره و گفتگو، روایت است، روایت چیست؟ روایت همین است که شما می گویید امام صادق (ع) فرمود، حالا امام صادق نشد، بنده فرمودم، این هم می شود یک روایت ، بله جات خالی رفته بودیم مسافرت، در راه یکدفعه به یک مسجد برخورد کردیم، عجب مسجد تمیزی بود ، عجب وضو خانه زیبایی داشت، اصلاً آدم دلش می خواست اونجا صد رکعت نماز بخواند ، این دارد از اون مسافرتش روایت می کند ، این روایت می تواند یک نقد قول مستند تاریخی باشد، می تواند یک خاطره باشد، می تواند نقل قول از یک جریان دیگری باشد، می تواند نقل قول از یک نفر دیگری باشد.

بله فلانی گفت ما همه اینجا که رسیدیم ماشین ما پنچر شد، این دارد از یکی دیگر نقل قول می کند پس روایت  از کسی که این را روایت کرده بود، روایت هم باید همان شرایط را داشته باشد،  یعنی باید کوتاه باشد، باید مطابق با موازین اخلاقی باشد، باید متناسب با شخصیت قصه باشد و متناسب با حرکت قصه باشد. ما اینها را خیلی سریع رد می شویم، می رسیم به بعدی که حادثه است، حادثه چیست؟ حادثه هر اتفاقی است که در قصه به وسیله شخصیت‌های قصه می‌افتد.

۱-حادثه به وسیلۀ یک شخصیت تک ، حضرت ابراهیم وارد بتکده می شود، تبر را بر می دارد ، شروع می کند به شکستن تک تک این بتها، فقط اون بت بزرگ رو نمی شکنه و بعد تبر را می گذارد روی دوش بت بزرگ، و اون هم به حالت خاصی که درستش کرده اند دارد به بت های دیگر نگاه می کند، اینجا چیست؟ حرکت یا حادثه توسط یک شخص انجام شده، همنیجا می شود حرکت یا حادثه توسط دو تا شخص انجام شود، چطور؟ حضرت علی (ع) و پیامبر بعد از فتح مکه وارد خانۀ کعبه می شوند و شروع می کنند به شکستن بت ها، با همدیگر همکاری می کنند و بعد حضرت علی(ع) به فرمان پیامبر روی دوش پیامبر می روند و اون بت هایی که اون بالا بوده و  دست به آنها نمی رسیده آنها را هم می اندازند و می شکنند، اینجا یک عمل و یک حادثه  توسط ۲ نفر انجام شده با کمک هم.

آقا ببخشید سر این دیگ را بگیرید می خواهیم برای عاشورا برای امام حسین برویم و به  ۲ نفر اینور را می گیرند، ۲ نفر آنور را می گیرند، و آرام آرام این دیگ را می برند طرف جایی که می خواهند غذا توزیع کنند، آقا ببخشید دستت درد نکنه یه دستی به این ماشین بزن این ماشین خفه کرده می خواهم یه کمی هلش بدیم، ۳ نفر ۴ نفر آقا یا علی ،  آقا هل بده، استارت بزن تمام. این حرکت چیست؟ جمعی است،  حادثه ای است که توسط جمع انجام می شود. ۱- شخصیت تک، ۲- شخصیت دو نفره،   ۳- شخصیت جمعی، این دو نفر هم مثل همان حالتی که قبلاً گفتیم هم یار می توانند باشند و هم مخالف می توانند باشند. یک کتک کاری توسط ۲ نفر می تواند انجام شود، این اونو می زند، اون اینو می زند، این میزنه تو شکمش اون میزنه تو ساق پاش، اون برمیداره سرش و میزنه به دیوار، اونم برمیداره اینو میکوبه به دیوار. این می شود حادثه ای که توسط ۲ نفر مخالف انجام شده.

امام حسین (ع) می رود وارد میدان جنگ می شود با فلان دشمن می جنگد. یا حضرت ابوالفضل مثلاً می رود درگیر می شود با عدۀ زیادی برای آوردن آب برای بچه ها ، اینها همه حادثه ای است که توسط چندین نفر انجام می شود، یا یک نفر با چندین نفر، یا یک نفر با یک نفر،  یا دو نفر با همدیگر و الی آخر، این مسئلۀ حادثه هم باز باید در تعریفش موازین اخلاقی را رعایت بفرماییم. ممکن است یک نفر ، یک عمل نامناسبی انجام دهد، درسته که ما می خواهیم بچه ها بدی اون عمل نامناسب را بدانند چی است، اما تشبیه یک عمل نامناسب چه بسا باعث آموزش و باعث یادگیری بچه ها بشود و اون بدآموزیش بیشتر از تربیتش باشد.  قرآن هیچ گاه صحنه های نامناسب را تشبیه نمی کند، در مورد داستان حضرت یوسف حساس ترین لحظه ها را می آورد جلو، اما نمی گوید جریان اصلی چی بوده، زلیخا از یوسف چی خواست؟ می گوید هی تلک، هل تلک ترجمۀ فارسی ندارد، یعنی مثلاً کسی که یک سرفه ای بکند، می گوید مقصود من را می دونید چی هست که . در همین حد. هیچ وقت خدا نمیاید یک صحنۀ نامناسبی را تشریح کند، ما هم باید در قصه ها برای بچه ها همینطور مواظب باشیم که در پرداخت صحنه یا در حادثه اون مسائل منفی را حتماً به صورت خیلی گذرا و بدون تشبیه از آن رد شویم، هم مسائل منفی و هم مسائل خشن، مثل کسی که یک تیر خورده و داره از بدنش خون میاید. بچه نمی تواند اینها را تحمل کند ممکن است شب کابوس ببیند. و ما حتماً باید  لطافت روح بچه را درنظر بگیریم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قصۀ ما باید زیبا باشد، باید چکاری انجام دهیم که قصه زیبا باشد؟ می رویم سراغ توصیف یا پرداخت، پرداخت و توصیف چیست؟ یک صحنه ای را که می خواهیم برای بچه ها بیان کنیم جوری بیان کنیم که آنهایی که نبودند و ندیده اند بتوانند آن صحنه را در ذهنشان مجسم کنند، یک روزی در اتوبوس واحد بودم یک نابینایی صدای مرا شناخت، گفت شما آقای راستگو هستید؟ گفتم بله، گفت : ما  برنامه های تلویزیون شما را می بینیم، گفتم ببخشید من اشتباه نگرفتم، گفت : نه اشتباه نگرفتید من نابینا هستم، گفتم پس فکر می کنم اشتباه شنیدم، گفت نه اشتباه نشنیدید، من گفتم برنامه های شما را می بینیم، گفتم پس توضیح دهید چطوری می بینید ؟ گفت شما آنقدر صحنه ها را زیبا تشبیه می کنید که من در ذهن خودم آن صحنه ها را می بینم.

پرداخت سه نوع است؛ پرداخت صحنه، پرداخت قیافه و پرداخت حادثه یا حرکت.

۱-پرداخت صحنه: من الان اگر می خواهم بگویم در کجا دارم برای شما برنامه ضبط می کنم:

بله بچه ها ۲ تا اتاق اینجا هست ، این ۲ اتاق با یک شیشه ای که به صورت یک پنجره در وسط هست و شیشه اش دو جداره هست و ضد صوت است از هم جدا می شود من آقای صدابردار و مدیر برنامه را می بینم و دو در دارد که  یک در ورودی از آن سمت و یک در ورودی از سمت دیگر است. این دو در، هم بسته می شود و خود این درها هم ضد صوت هستند که صدایی از آنور در به اینطرف نمی آید. ۲ تا میز وجود دارد که جلوی هر میز میکروفونی است، کنارش یک دستگاهی است که چند تا شاسی دارد و من می توانم با آنها صحبت کنم، آنها هم می توانند با من صحبت کنند، می توانند صدای من را قطع کنند، من صدای آنها را می توانم بشنوم و می توانم نشنوم، یا صدا زیاد و کم می شود، و این در و دیوارها با یک نوع پوشش خاصی که آکوستیک است، پوشیده شده و بعضی جاها چرم است، و بعضی جاها نئوپان است و MDF است و سقفش هم همینطور، و یک دستگاه تهویه دارد که صدا ندارد و شما صدای آن را نمی شنوید ولی هوای اینجا را تنظیم می کند و چند چراغ کم مصرف و یک چراغی که هم قرمز است و هم سبز، وقتی قرمز روشن می شود یعنی در حال ضبط هستیم و وقتی سبز هست یعنی آزاد است می توانیم برویم و یا حرفهای آزاد دیگر بزنیم  و یک ساعتی که زمان را نشان می دهد و ۲ تا بلندگو که در ۲ طاقچۀ کوچک چوبی قرار دارد ، من اینجا را چطور برای شما تشبیه می کنم، شما اینجا را ندیدید، الان که من تشبیه می کنم شما تا حدودی متوجه شدید که اینجا به چه صورت است،  یک موکت زیبای آبی رنگ کف این اتاق پخش شده که خود موکت هم صداگیر است، حتی روی میز من هم موکت است به جای چوب، که من اگر خواستم mouse را تکان دهم یا چیزی بنویسم صدایش روی این دستگاه حساس ضبط نشود، این می شود پرداخت صحنه، من این صحنه را برای شما پرداخت کردم.

اما لازم است که ما همۀ صحنه ها را پرداخت کنیم؟ یکی می گوید من تازه از قم آمدم به تهران،  از آن اول که حرکت کردیم، چطور از قم خارج شدیم، چطور رسیدیم به اتوبان، از عوارضی چطور رد شدیم،  در اتوبان چند تا پیچ را گرداندیم، لازم نیست همه اینها تشبیه شود، ما آنجایی را باید پرداخت کنیم که لازمۀ قصه است و مسائل اخلاقی را باید در پرداختمان رعایت کنیم، اگر ۲ نفر دارند در اینجا قمار بازی می کنند و ۲ نفر دارند اعمال نامناسبی را انجام می دهند مثل غیبت ، ما حق نداریم اینها را بیان کنیم، ما در تشبیه صحنه ها باید مواظب باشیم که موازین اخلاقی حتماً رعایت بشود.

۲- پرداخت و توصیف قیافه است. هیکل یعنی چی؟ چاق بود، شکمش آمده بود جلو، گردنش خیلی گوشتی بود، غبغب هایش آویزان بود، سرش بی مو بود، دو طرف سرش کم مو داشت، قد کوتاهی داشت، قد کشیده ای داشت، صورتش سیاه رنگ بود، سفید بود، دو رگه بود، موهایش کم پشت بود،  بینیش کشیده بود، تکیده بود، گوشتی بود، چشم هایش مثلاً ژاپنی بود، بادامی بود، چشمهایش خیلی بیرون زده بود، ما به هزار صورت می توانیم یک قیافه را تشبیه کنیم.  و صحنۀ آن حادثه یا حرکت را چگونه باید تشبیه کنیم؟ یک نفر آمد با یک نفر دیگر خداحافظی کرد و رفت، طرف آمد ایستاد دستش را دراز کرد آن هم دستش را دراز کرد، آن دوتا با هم دست دادند، چند دفعه دستشان را محکم تکان دادند، بالا و پایین کردند، با هم روبوسی کردند با هم خداحافظی کردند،  یک مقداری هم که عقب عقب می رفتند باز خم و راست می شدند و باز از همدیگر عذرخواهی می کردند  و بعد با اجازه و با یک تکان دادن سر و خم شدن کمر برگشتند و رفتند به راه خودشان .

ما در اینجا متوجه شدیم که این دو طرف چگونه از هم جدا شدند. پس ما می توانیم در پرداخت صحنه ها و حادثه ها آن جایی را که مورد نظر است ما آن را پرداخت کنیم. شما اگر سریال های تلویزیونی مخصوصاً آنهایی که جنگی هستند و بزن بزن دارد را نگاه کردید ، ببینید یک منظره ای را که چندهزار نفر دارند با هم می جنگند، شما یک سوار را می بینید که با یک سوار می جنگد،  اینجا زوم می کنند، کلوزآپ می گیرند روی یک صحنه و روی یک حرکت، اگر بخواهند تک تک این جنگ هایی را که ۲ تا ۲ تا با هم می جنگند که اصلاً فیلم نمی شود، شما نمی توانید بفهمید که جریان چه چیزی است، حالت خسته کننده ای ایجاد می شود، ما در حادثه ها  یا در صحنه های درگیری و ارتباطات حرکتی بین شخصیت ها اینجا می توانیم پرداخت کنیم، کجارا؟ همان جایی را که مورد نظر ما است. این هم از پرداخت، پرداخت چه چیزی؟ پرداخت حادثه یا پرداخت کاری که انجام می شود.

پرداخت تقسیم می شود به  ۱- پرداخت  صحنه، ۲- پرداخت قیافه ۳- پرداخت حادثه

از پرداخت که گذشتیم می رسیم به بحران، آقا خواهش می کنم شما بحران را ایجاد نکنید، هرچه دشمن برای ما بحران ایجاد کرده کافیست،  آقای عزیز قاطی نکنید، این بحران در قصه غیر از بحران های اقتصادی و اجتماعی است که در بیرون قصه وجود دارد، بحران چه چیزی است؟ لحظات حساس قبل از وقوع حادثه را بحران می گوییم .

یک مثال می زنیم، یک نفر پشت یک دیوار کمین کرده است و با یک چوب می خواهد بزند به سر یک نفر دیگر، شما آن نفری هستید که این را می بینید،  آنطرف دیوار ایستاده اید، یک نفر از آن پیچ و از داخل خانه اش بیرون می آید آن طرف این را پشت دیوار نمی بیند اما شما که  پشت دیوار ایستاده اید هر دوتای آنها را می بینید، یک زاویۀ دارای دید دو طرفه، طرف آرام با خودش می آید و شروع می کند به سوت زدم و قدم زدن می آید از این پیچ بپیچد، آنطرف با آن چوب می زند به سرش.

شما اگر بخواهید قصه را تعریف کنید چگونه تعرف می کنید، طرف آمد و یک دفعه یک چیزی به سرش خورد و بیهوش شد، این که نمی شود، می گوییم بحران ایجاد کن، بحران چیست؟ بله بچه ها همین که آن طرف از خانه بیرون آمد آن طرف هم صدای در را که شنید خودش را پشت دیوار مخفی کرد و نفس را در سینه حبس کرد ، چوب دستیش را محکم گرفت بالا و گوشش را تیز کرد به قدم های طرف، قدم ها نزدیک و نزدیک تر می شد و این هم چوب را  محکمتر گرفته بود.

سعی می کرد صدایش در نیاید و دو طرف متوجه نشوند، همین که اولین قسمت سایۀ سر طرف را که دید و آمد نزدیک پیچ محکم با چوبش زد تو سر طرف و افتاد، شما لحظه لحظۀ این صحنه را قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، این حادثه را قبل از اینکه اتفاق بیفتد چکار کردیم؟ رصد کردیم، ما به این می گوییم بحران.

خوب است که قصه بحران داشته باشد، و بچه ها و شنونده ها در جریان حادثه ای که می خواهد اتفاق بیفتد قرار بگیرند تا آن زیبایی حادثه چند برابر بشود، والاّ یک دفعه چوب خورد به سر طرف و افتاد و غش کرد، این که اصلاً زیبایی و جذابیت ندارد.

این هم مسئله بحران…dn_downبسم الله الرحمن الرحیم

به قسمت های دیگری از اصول قصه رسیدیم، گفتیم بعد از شروع مقدمه ما به گره می رسیم، بعد به روایت و گفتگو می رسیم، بعد به پرداخت ، توصیف و بحران و حادثه و کشمکش ، گفتیم کشمش؟ نه کشمکش، کشمکش چیست؟

۲ بچه سر یک میز نشسته اند، در اول مدرسه در اون مغازه ای که کیف و لوازم التحریر می فروشد همه کیف ها و وسایلش یک جور هستند، بچه مدادش را گذاشته است در کیفش و یادش رفته که مدادش در کیفش است، مداد دوستش هم همین است و همین رنگ است و روی میز است، مداد را بر می دارد و می گذارد توی کیفش، دوستش یک دفعه چنگ می زند و مداد را از او می گیرد، بچه داد می زند مال من است، او می گوید این مال من است، به معلمش می گوید که این مال من است و مال خودم است، این می شود کشمکش ، یعنی یک حادثه بین دو تا شخصیت یا دو گروه شخصیت تبادل شود .

یادم است وقتی که هشت سال دفاع مقدس بود رفته بودیم جبهه ، اوایلی که رفته بودیم جبهه پاسگاهی بود در جسر نادری  دست ما بود، چند وقت بعد بچه ها جبهه بودند و گفتم چه خبر از جبهه ، گفتند جات خالی ما پاسگاه جسر نادری را گرفتیم، گفتم ا ، اون پاسگاه که دست خودمان بود، گفتن بابا از آن وقتی که تو رفتی سه دفعه این پاسگاه دست به دست شده است. این می شود کشمکش، آنها نصف شب می آیند یک تک می زنند و این پاسگاه را می گیرند چون پاسگاه استراتژیک و حساسی بود، باز اینها می آیند در روز روشن یا شب تاریک یک پاتک می زنند و پاسگاه را از آنها پس می گیرند، هیچ کدام از اینها اون پاسگاه را  خراب نمی کردند چون این پاسگاه دیدبانی خوبی بود و مسلط بود به دو طرف جبهه، به این می گویند کشمکش، تبادل حادثه بین دو یا چند شخصیت، بین دو فرد یا دو گروه از شخصیت ها، کشمکش خودش شرایط دارد، ۱- باید کشمکش لازم باشد تا انجام شود، او مداد را گرفت، این مداد را از او گرفت، او مجدد مداد را از او پس گرفت، نه این مداد را از او پس گرفت،  این که کشمکش نمی شود، کشمکش باید لازم باشد ، یک وقت کشمکش لازم نیست مدادش را گذاشت و رفت به خانه اش،  چه دلیلی دارد اینجا بخواهیم بچه ها را به جان هم بندازیم در این داستان. ۲- کشمکش باید متنوع باشد، یکنواخت نباشد، او مداد را برداشت بگذارد در کیفش، آمد برود و او چنگ زد و مداد را از او پس گرفت، او دوید و فرار کرد و او هم دوید دنبال او و در حیاط مدرسه مداد را از او گرفت، او وقتی که دوباره داشت بر می گشت که مدادش را بگذارد در کیفش او سریع دوید و این را گرفت و دم پله ها دوتایی نشستند روی پله ها،  ما باید کشمکش را متنوع انجام دهیم، تکرار کشمکش نباید خیلی زیاد باشد، مثلاً ما ۶ دفعه بگوییم ، پس گرفت ، گرفت.  کشمکش باید محدود باشد و باید مورد ضرورت و نیاز باشد، در این کارتن میگ میگ در بسیاری از صحنه هایش کشمکش هایش تکراری است ، یعنی اون میرفت بمب کار می گذاشت و فرار می کرد و ….  اینها مواردی است که ما می توانیم در کشمکش رعایت کنیم.

دو نکتۀ دیگر مانده است . نکتۀ اول این است که آیا درست است که داستان را در اوج قطع کنیم یا نه؟ می گوییم که در اوج قطع کردن باید به چه صورت باشد و برای کدام مخاطب قطع کنیم.

از نظر روانشناسی ، اگر خانواده ای کمبود روانی داشته باشد، ناپدری در آنجا حاکم باشد، نامادری حاکم باشد، یا پدر و مادر در حال متارکه باشند، یا مشکلات دیگری در خانواده باشد، مشکلات اقتصادی، روانی، مریضی باشد، اگر ما یک داستانی را خیلی حساس کنیم و در اوج قطع کنیم کودک می آید خودش را و زندگی خودش را در آن قصه بازسازی می کند، همزاد پنداری می کند.

گاهی وقت ها صحنه حالت قتل دارد، حالت ضرب دارد، حالت های مختلفی دارد، ما یک داستانی می گفتیم که یک کدخدایی بود که به مردم ظلم می کرد مردم ریختند که این کدخدا را از بین ببرند (مال زمان شاه بود که مقصودمان شاه بود که ظالم بود و حاکم بود) کدخدا زن و بچه اش را برده بود به شهر (اول خاطر را جمع کردیم که نامحرم در اینجا وجود ندارد) ، این پیشکارهای کدخدا داشتند کشیک می دادند که این دوستان رسیدند یک یک اینها را گرفتند و دهنشان را بستند و بعد رسیدند به سراغ خود کدخدا، اکبر یکی از آدم هایی بود که رفته بود به سراغ خود کدخدا، همین که این آمد چاقو را به شکم کدخدا بزند ما گفتیم که بقیه اش بماند برای دفعۀ دیگر.

خب اگر یک بچه ای مادرش از دنیا رفته باشد، یا طلاق گرفته باشد و پدر یک نامادری خشنی آورده باشد و او هم به بچه های خودش بیشتر بها دهد، پدر هم رفته به مسافرت، مادر هم خوابش سنگین است، این بچه می رود به آشپزخانه و چاقو بر می دارد و می گوید ای کدخدای نابکار من باید تورا از بین ببرم، این خیلی خطرناک است و خیلی ضرر دارد، اینجا ما چکار کردیم؟ تا آمد این چاقو را بزند به شکم کدخدا یکی از بچه ها صدایش کرد اکبر اکبر، آقا کارت دارد، اکبر گفت الان بذار من کار این را تمام کنم، گفت نه آقا کارت دارد، همین که گفت آقا کارت دارد، یعنی از این کار خشن دست بردارد و ببیند آقا چکارش دارد، حالا مراد ما از آقا امام بود، در اینجا اون کودک این حالت خشونت در آن ایجاد نمی شود.

پس ما اگر می خواهیم داستان را در اوج قطع کنیم خیلی حساسش نکنیم که کودک با همزاد پنداریش کار دست خودش و دیگران بدهد، یک راهی برای یک اندیشۀ متفاوتی در او بگذاریم که بتواند با آن اندیشه راه متفاوت را هم با آن راه غلط با هم بسنجد، اما اگر یک خانواده ای متکامل هستند، خانواده ای کمبود روانی ندارد، کارهایشان با مشورت انجام می شود یا خانواده ای متعادل هستند یا اگر متکامل نباشند متعادل هستند اگر خیلی حساسش نکردیم بهتر است اما  اگر حساس شد خیلی مشکلی ایجاد نمی شود، مشروط بر اینکه باز صحنه های خشن، صحنه هایی که کودکان به رفتارهای غیرمتناسب با سن و موقعیتشان باشد دست نزنند اینها مواردی است که ما باید از نظر روانشناسی روحیات کودکان را بشناسیم، اون لطافت های قلب و ذهن ودل کودکان را بشناسیم، اون حساسیت ها و خلاصه شفافیت آنها را بشناسیم،  کودکان خیلی لطیف و ظریف هستند ما نباید آنها را خشن تربیت کنیم.

البته اگر در برابر دشمن قرار گرفتند آنجا دیگر باید با دشمن باید مقابله کرد، همین کاری که امام حسین (ع) انجام داد، حتی قاسم کودک ۱۱ ساله هم با دشمن جنگید، عبدالراهب حسن هم آمد در آغوش امام حسین دستش را گرفت جلوی شمشیری که می خواست به امام حسین بخورد دست خودش قطع شد اینها صحنه های خشن هستند اما در مورد صحنه های کربلا  می‌توانیم اینها را جوری مطرح کنیم که بچه ها به خشونت گرویده نشوند و هم عشقشان نسبت به امام حسین و کودکان امام حسین زیاد شود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر : آیا ما حق داریم خودمان نتیجۀ قصه را برای کودکان بگوییم یا نه؟

می گوییم نه، علت: ما اگر می خواستیم برای بچه نتیجه را بگوییم خوب چه دلیلی داشت که وقتش را به قصه بگذرانیم از همون اول نتیجه را می گفتیم ، باید با ظلم مبارزه کرد تمام والسلام،  نتیجه را خود بچه باید بگیرد، باید بچه در لابلای این صحنه ها، حرکت ها، شخصیت ها ، این درگیری ها، بحران ها و حادثه ها خودش زندگی کند و با قصه بزرگ شود، با قصه خو بگیرد، با قصه فراز و نشیب ها را بپیماید، ما هیچ وقت نتیجه نمی گیریم، می توانیم از بچه ها بپرسیم که شما چه نتیجه ای گرفتید، اگر نتیجه شان منفی بود و اشتباه بود کمکشان کنیم ولی هیچ وقت هیچ چیزی را به آنها تحمیل و تلقین نمی کنیم.

بحث آخر ما آرشیو معلم است، یک معلم چه آرشیوی دارد؟ اولین آرشیو قصه ها هستند، قصه های مستند، هر قصه از هر کجا که دیدیم نقل نکنیم، روایت های بعضی از قصه ها ضعیف هستند، بعضی از آنها اسرائیلیات است، بعضی های آن منافقین زمان پیامبر را قاطی کرده اند، بعضی مرام ها و مسلک های نصاری وارد شده باید حواسمان جمع باشد که قصۀ ما هم مستند باشد و حق باشد. البته این قصه ها را نه اینکه همه اش را بخوانیم، همه قصه ها در کتاب هستند ما باید به طور خلاصه ، استخوان بندی اصلی قصه را حفظ کنیم.

دومین، آرشیو، آرشیو مطالب اخلاقی و اعتقادی است که نکاتی را که می خواهیم لابلای قصه ها بچه ها بفهمند خودمان قبلاً آنها را بدانیم، یک دوره مسائل اعتقادی، مسائل  اخلاقی، مسائل آداب الهی و اسلامی است.

سومین آرشیو، مجموعه ای از معماها است که یک معلم باید بداند،  معماهای هوش، ریاضی، شعر، معماهای قرآنی، معماهای کشورها، معماهای مختلف اینها را باید بدانند. در لابلای برنامه ها می توانید از معماها استفاده کنیم و آن را زیبا کنید.

چهارمین آرشیو، شعر است ، خیلی وقت ها است که ما می توانیم قصه مان را با شعر بگوییم.

از دست فرهاد یک سیب افتاد، ناگاه مسعود آمد جلو زود، برداشت آن را دررفت از آنجا، با بی قراری، با آه و زاری، می کرد فرهاد، فریاد، فریاد، مادر برآشفت با او چنین گفت، بی عرضه بودی، سستی نمودی ، فرهاد شیطان بی عقل نادان، حق تو را برد، سیب تورا خورد، کن سعی حالا، حق خودت را با سعی بسیار باشی نگه دار، تا مثل مسعود صدها اگر بود، گر مثل شیرند حقّت نگیرند.

این یک قصه است، اما قصه شعری است ، اما یک موقع ما قصه را می گوییم و ناچار هستیم در وسط قصه از شعر استفاده کنیم،

بله بچه ها آمد و گفت:

می دانی فلانی درمورد تو چه گفت ، داشت راجع به تو بد می گفت.  هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد به یقین عیب تو پیش دگران خواهد برد.

اینجا ما از شعر استفاده می کنیم،  یکی از موضوعاتی که یک معلم باید داشته باشد آرشیو شعر است.

پنجمین، آرشیو احادیث کوتاه است. نهج البلاغه در قسمت پایانیش کلمات قصار و مخصوصاً کتاب غرر الحکم، توصیه می کنم کتابی را به نام تصنیف غرر الحکم را تهیه کنید ، موضوعات مختلف عبادی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و کلمات بسیار زیبا و آموزنده و ارزنده مولا امیرالمومنین علی(ع) به صورت کوتاه در این کتاب آمده  است، مثلاً برای بچه ها در سطرهایی از این کتاب می خوانیم ؛

اوه چقدر تو داری عجله می کنی، الصبر الظفر، العجل الخطر،  صبر کنی ظفر داره عجله کنی خطر داره

وسط قصه بزنگاه، اینها چیزهایی است که گاهی وقت ها  لازم می شود به عنوان معلم اینها را داشته باشیم.

مجموعۀ آیات قرآن، آیاتی که انتخاب می کنیم در قصه هایمان مطرح می شود و اما موضوع بعدی نقاشی ها است، نقاشی هایی که ما برای هر کتاب و هر  قصه  برای قصه خوانی لازم داریم ، گاهی خود نقاشی، سوژۀ ما است.

بله بچه ها از اینجا حرکت کرد، آمد آمد به این گودال که رسید حواسش پرت شد و ته گودال افتاد، بلافاصله نقاشی بعدی نشان داده می شود،  یک سری هم powerpoint لازم داریم اگر با کامپیوتر کار می کنیم، چند چیز لازم داریم،  یکی از آنها برنامه های powerpoint است که امروزه در اینترنت است، اگر سرچ کنید پاورپوینت های اخلاقی یا پاورپوینت های تربیتی زیادی به دست می آید.  بعضی از آنها قابل دانلود هستند.

دیگر به خودشما بستگی دارد که چگونه بتوانید از کارتتان استفاده کنید و کارت به کارت کنید.  یا یک سری از نرم افزارهایی هست که یک معلم باید داشته باشد، نرم افزارهای علوم اسلامی است  مثلاً مثنوی، حافظ، فردوسی، نرم افزارهای قرآنی، نهج البلاغه،  قصه های اسلامی، قصه های قرآنی قصه های انبیاء را باید داشته باشیم، خیلی جاها تکه های خوبی دارد و از آن تکه ها می توانیم استفاده کنیم. یا بعضی از نرم افزارها صوتی است که انواع و اقسام نوحه خوانی های کودکانه ، یا شعر های کودکانه و یا دکلمه های کودکانه در آن است که یک معلم باید این آرشیو را داشته باشد.

آرشیو درونی یک معلم، ایمان، اخلاص ، سوز و گداز او نسبت به کارش و پشتکار و استقامتش است که باید داشته باشد.

این آرشیو ارزنده تر از هر آرشیوی است و بعد از آن هم ارزشیابی است، کارهایی را که انجام می دهیم  باید برگردیم و به عقب نگاه کنیم و ببینیم کجای کارمان درست بود، کجایش غلط بود، کجایش خراب بود، کجایش خوب بود ، آن خوب ها را بیشتر و بهتر و آن بدها را از بین ببریم تا  کارمان روز به روز موفق تر شود، یادم است زمانی که برنامه های تلویزیونی پخش می کردم گاهی خودم که بینندۀ تلویزیون بودم از همه بیشتر و بی رحمانه تر نسبت به برنامه های خودم انتقاد می کردم و اینها را زیر ذره بین می بردم، ای وای اینجا چرا من این حرف را زدم، چرا من اینجا با این بچه اینگونه رفتار کردم، در ضبط برنامۀ بعدی اینها را تصحیح می کردم، اگر ما این حالت را داشته باشیم به فرمایش مولا امیرالمومنین که به عنوان تیمم  و تبرک که در آخرین برنامه و آخرین لحظه خدمتتان تقدیم می کنیم عمل کردیداید.

مولا علی فرمودند: لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم مره. از ما نیست هرکس هر روز به حساب کارهایش رسیدگی نکند، انّ عمل سوء فستغفر الله و انّ عمل خیرا فزداد  اگر کار بدی کرده استغفار کند، توبه کند برگردد و جبران کند و اگر کار خوبی کرده است زیاد کند، اگر امروز با بچه ها برخورد کردم غلط بود باید فردا درستش کند، اگر برخورد من خوب بود باید فردا بهترش کنم ، اگر قصه ام زیبا بود زیباترش کنم، و اینها چیزهایی است که حتماً یک معلم باید در کارش بعد از ایمان و اخلاص، مسئلۀ حسابرسی، ارزش یابی، کمّی، کیفی، تکوینی یا تشخیصی داشته باشد.

برای موفقیت همۀ شما دعا می کنیم که خداوند به شما توفیق عنایت بفرماید و این قلب های پاک بچه ها را بتوانیم با آیات پاک الهی آشنا و آشناتر کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *