عمو روحانی | عمو اخوان

کرامات شهدا

مشاهده اجرای آموزشی عمو اخوان
ارسال پیام متنی جهت دریافت پاور اجرایی

متن اجرا پاورپوینت کرامات شهدا

بسم رب الشهدا

شهیدی در قبر خندید…. در حدود سال 60 بود در روزنامه ها تیتری زده بودند شهید در واپسین لحظات خندید نگاه کنید به این چهره می بینید ولی بعد از 4 روز موقعی که لحد را می خواهند بگذارند دیدند شهید دارد می خندد شهید محمدرضا حقیقی گفت آن لحظه زیباترین شخص دو عالم را دیدم و لبخند زدم کجای دنیا دیدید شهید لبخند بزند اینا سیره شون چی بوده به این مقام رسیند نگاه کردم به وصیتنامه اش نوشته بود «وانگه تا به لحد  خرم و دلشاد برم » نگاه کنید به لحظات مختلف این شهید، همین یک کرامات فقط از شهید داریم؟! خیر، کرامات بسیاری از شهدا است شهید علی اکبر صادقی مادرش می گوید هیچ وقت پایش را به طرف من دراز نکرد میگه آمدم بالای سرش دیدم پا ندارد می دانم نمی توانی بلند بشوی ولی به جان علی اکبر امام حسین یکبار دیگه چشم هایت را باز کن ببینمت، میگه چشم ها باز شد و بعد از لحظاتی بسته شد تو برنامه تلویزیونی دکتر آوردند گفتند مگه می شود کسی که از دنیا رفته چشماشو باز کنه دکتر گفت نمی شود تو سرد خونه بوده آوردنش بیرون ،هوا گرم شد یواش یواش این سلول ها باز شده مجری گفت درسته ولی چه جوری چشمانش بسته شد .

شهید علی سلطانی وقتی می آمد مسجد همه کاری می کرد می گفت من سرباز امام زمانم، تو خود مسجد یک قبر کوچکی کنده بود می رفت توی قبر ناله می زد گریه می کرد داشت می رفت طرف میدان گفت منو همین جا دفن کنید گفتند قد به این رشیدی جا نمیشه گفت منو همین جا دفن کنید وقتی پیکرش را آوردند سر در بدن نداشت اگر سر داشت جا نمی شد. اینها سرداران بی سری هستند که قبل از این که برودند با اباعبدالله عهد و پیمان بستند.

شهید صالحی خوانساری یک دختری داشت بنام زهرا کلاس اول راهنمایی بود توی مدرسه برنامه امتحانیش را دادند گفتند برو خانه بده بابا امضاء کند گفتن من که بابا ندارم هیچ کس هم خبر نداره اگر متوجه بشوند شاید یک جوره دیگه منو نگاه کنند آمد خانه، آنقدر گریه کرد به خواب رفت در عالم رویا پدر را دید، داره به گل ها آب می دهد گفت پدر جان کجایی، این برنامه را امضا کن می گوید با خودکار قرمز امضا کرد میگه از خواب بلند شدم خوشحال بودم برگه را برداشتم دیدم امضا شده ، پدر از بهشت آمده امضا کرده بردم ثبت احوال تأیید کردن علما تأیید کردن گفتن ببینم جوهرش برای کجاست گشتن این جوهر جوهر دنیایی نیست.

شهید محمد معماریان مادرش می گفت پایم خیلی درد می کرد متوسل به محمدم شدم محمد شفایم بده میگه تو عالم رویا خواب، از طرف امام حسین یک دستمال سبز آوردم که به پات ببندم صبح بلند شدم دیدم یک دستمالی به پایم است آیت الله گلپایگانی فرمود یک نخ از این را بیارید بگذارید کفن من.

 شهید حسن ترابیان رفت مکه و مدینه و برگشت گفت بابا می خوام برم امام رضا دلم تنگه چکار کنم ، ولی امام فرموده برید جبهه ها را پر کنید حرف رهبر را گوش کنم واجبه زیارت مستحبه، رفت به طرف میدان طولی نکشید خبر شهادتش را آوردن پدرش می گوید معراج شهدارفتم، گفتم من پدرشم هستم آمدم جسد فرزندم را بگیرم گفتن صبر کنید بعد از مدتی گفتند پیکر فرزندتان را بردند حرم امام رضا

شهید محمد رضا شفعیی قانون طبیعی میگه آدم بعد از 80یا70 سال می میرد در اسارت شهید شد در همان خاک عراق دفنش کردند بعد از 16 سال وقتی می خواستند به ایران منتقلش کنند دیدن جسد سالم سالمه حالا چکار کنیم اسید بیارید اسید ریختند دیدند فایده نداره گفتن بزارید زیر آفتاب ،چی نشد ، شهید شفیعی را بردند سردخونه بعد بردن گلزار شهدای قم برای دفن، از مادر شهید سوال پرسدن چی شد بعد از سالها جسد شهید سالم سالمه ،گفت زیارت عاشورا هر روز می خواند بدنش را متبرک به اشک اباعبدالله می کرد دائم با وضو بود، غسل جمعه اش را فراموش می کرد نماز شب نماز اول وقت را ترک نمی کرد..

شهدای ما اقتدا به امام حسین کردند وسط میدان امام حسین گفت بایستیم نماز را اقامه کنیم ما قیام کردیم  برای امر به معروف و نهی از منکر اونا گفتند نباید بزاریم حسین نماز بخواند اگر بفهمند نماز می خونه ما رسوا می شویم می فهمند حسین مسلمان هست از هر طرف هجوم آوردند نگذارند حسین نماز را اقامه کند ابا عبدالله 2 رکعت نماز بیشتر نخواند 35 کلمه ولی برای هر کلمه یک تیر امام حسین خورد خوش بحال اونایی که سپر شدند نگذاشتند تیر به حسین بخورد حسین امام زمانشون هست.

امروز هم امام زمان ما یار می خواهد نکند گناه من تیری به قلب امام زمان باشد از هر طرف تهاجم فرهنگی فیلم ها، سی دی ها، سایتها آمدند جوانان ما را ببرند. زهیر خودش را فدای اسلام کرد گفت اگر هزاران جان داشتم فدای حسین می کردمم زهیر با بدنی زخمی به میدان آمد دید امام زمانش غریبه. امروز امام زمان ما یار می خواهد کسانی که می خواهند حق را ببینند حق آشکار است. ولی باید از لذتهای زودگذر دنیا بگذریم. زهیر تمام بدنش زخمی است ولی می گوید من می خواهم امام حسینی شوم.

دلها را ببریم یکی از شب های عملیات، در دل شب فرمانده میگه رسیدیم به سیم خاردار چکار کنیم؟! دارند خمپاره می ریزند یکی باید جان خودش را فدا کند روی سیم خاردارها دراز بکشد و هم از رویش رد شوند. پیرمند بلند شد گفت من می خواهم فدای اسلام شوم یک جوان بلند شد گفت من … 10 نفر داوطلب شدند پیرمرد کاغذ آورد گفت 10 تا اسم می نویسم قرعه می اندازیم، قرعه انداختند اسم پیرمرد در آمد پیرمرد در روی سیم خاردارها دراز کشید نفر اول رد میشه اشک می ریزه نفر دوم هم… برای اسلام آنهایی که از سیم خاردار نفسشون گذاشتند اینجا آمدند و یکی یکی رد شدند پیرمرد لبخندی زد و شهید شد فرمانده تعریف می کند ما دست نوشته را نگاه کردیم دیدیدم پیرمرد 10 اسم نوشته 10 تا اسم خودش بود، این ها رفتند حسینی شدند ما ها هم باید امام زمانی باشم نوجوان هایی که رفتند یکی یکی نوجوانان رفتند فرزندان روح الله رفتند. در خاک عراق اسیر شده یکی خانمی می خواهد از او گزارش بگیرد میگه من به هیچ عنوان با زن بی حجاب مصاحبه نمی کنم، اول حجاب.

مطیعه رهبرم امروز هم رهبر ما غریبه گفتند مهرداد عزیزاللهی شما بین بچه ها خیلی عزیزی، بعثی ها شایعه کردن ما شما را به زور آوردیم، نمی دانند شما چه روح بزرگی دارید اگر می شود این نوجوانان 13 و 14 ساله را برگرداند، گفت چشم فرمانده. فقط بنویس در کاغذ قاسم در کربلا نبود. فرزندان روح الله چه دلی داشتند عراقی ها را با این قدهای بلند اسیر کردند آن هایی که فرهنگ شهادت ندارند اسیرند. حسین فهمیده داره می ره زیر تانک، کجا می ری. می خواهم برم زیر تانک کربلایی شوم کامل شوم. لبیک یا خمینی ها  دادند جان دادند. از آن طرف همسرانی که شوهران خود را راهی کردند امروز می خواهیم بریم خرابه شام این دختر سه سال بیشتر نداره هنور بابا شو ندیده بود که شهید شد حالا می خوان نشونش بدهند گفتند اگر نشون بدیم دِق می کنه گفتند قبل از اینکه نشونش بدید عکس بابایش را بیارید. دلش آرام بشود جوان های رشیدشون رفتند فقط چند تا تیکه استخوان آمد جوان رشیدش رفت یک پوتین براش آوردند میگه همه عالم بیاید جوان من چقدر رشید بود زیبا بود یعنی همه وجودم فدای اسلام. نگاه کیند فرزندانی که باباشون را دیدند.

بعضی ها هنوز منتظر پیکر فرزندشون هستند ننه علی بعد از سالها بالای قبر فرزند چادر زد ماند فرزندش گفت مادر دیگه طاقت ندارم کنار قبر من ناله بزنی دقت کنید به صدای این مادر این ها دارند می روند با سرعت هم می روند. کجا می روید می خواهیم فدای امام زمانمون بشویم گوش کنیم فرزندان شهدا چی می گویند باباجون یا منو ببر یا خودت بیا می گفت مرخصی گرفت آمد دید لامپ خاموش است مادر خوابه، گفت در نمی زنم تو سرما تا صبح پشت در بودم مادر برایش دعا کرد فرزندش رفت و مفقودالاسر شد . می گفت 20 سال در خونه را باز می گذاشتم لامپا را روشن می کردم تا شاید عزیزم بیاید .

این ها رفتند برای نماز،حجاب ، اسلام و … ، خوش بحال اونایی که امام زمان لحظه آخر می آید بالای سرشون این همه شهدا رفتند. دریای خون جاری شد تا ما به ساحل آرامش برسیم بعد از شهدا چه کردیم. آنهایی که دست دادن پا دادن گفتند دست و پا دادی سختت نیست من دست و پا دادم ، آنچه برای خدا دادی می مونه. میگه شب عملیلت بود رمزش چیه؟!  اباالفضل عباس ما آب نمی خوریم.

به یاد علی اصغرش لب به آب نگذاشتند اباالفضل عباس آمد کنار فرات من خجالت می کشم بچه ها در خیمه تشنه باشند آقای من حسین غریب باشند و تشنه من آب بخورم علمدار حسین غریب و تنها یار حسین است شمر میگه تو در امان ما هستی بیا .

امروز هم ما را دعوت کردند شیاطین میگویند بیا بزار امام زمانت غریب باشد.

حجت الاسلام امیر اخوان
مجری و طراح برنامه های کودک و نوجوان
09127482911

مشاهده محتواهای بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *