عمو روحانی | عمو اخوان

درسنامه امام حسین (ع) 5

درس پنجم

 

“ورود به کربلا “

 

روز دوم محرم کاروان امام حسین(ع) به سرزمینی نزدیک کوفه به نام کربلا رسید. در همین موقع نامه‌ای از عبید الله به حر رسید که کاروان امام(ع) هر جا رسیده است همانجا بایستد و اجازه ندهید جلوتر بروند، و حر هم اینکار را کرد. امام(ع) دستور داد تا همه پیاده شده و خیمه‌ها را برپا کنند. همان روز امام نامه‌ای به اهل کوفه نوشت و از مردم خواست تا تکلیف امام را مشخص کنند که آیا امام را یاری خواهند کرد یاخیر؟

حر هم به عبیدالله نامه‌ای نوشت و خبر وارد شدن امام(ع) به کربلا را به او داد. فردای آن روز یعنی سوم محرم، عبیدالله یک لشکر با 4 هزار سرباز با فرماندهی شخصی به نام عمر سعد از کوفه به کربلا فرستاد.

 

” امام حسین(ع) در کربلا”

چند روزی از ورود امام(ع) به کربلا می‌گذشت و با کمال تعجب بسیاری از کسانی‌که برای امام نامه نوشته بودند وایشان را دعوت کرده و برای رفتن به کوفه تشویق کرده بودند؛ حالا از ترس جانشان داخل لشکر عمر سعد بودند و هر روز از اهالی کوفه تعدادی به این لشکر اضافه می‌شدند.

روز هفتم محرم عبیدالله نامه‌ای به عمر سعد نوشت و به او دستور داد تا به امام حسین(ع) و یارانش اجازه ندهد تا از رودخانه‌ی‌ فرات‌ آب بردارند و باید آنها را تشنه بگذارند. عمر سعد حدود 500 نفر را برای محافظت از رودخانه مأمور کرد.

روز هشتم محرم وقتی تشنگی، اصحاب امام حسین و خانواده‌هایشان را خیلی اذیت کرده بود؛ امام(ع) به حضرت عباس(ع) دستور دادند تا با عده‌ای از یاران، برای آوردن آب به سوی فرات رهسپار شوند. حضرت عباس (ع) و یارانشان شجاعانه با سواران محافظ رودخانه جنگیدند و توانستند مقداری از آب رودخانه را برداشته و به سمت خیمه‌ها برگردند.

 

“روز نهم محرم”

روز نهم محرم، عبیدالله دستور داد تا یکی از سرداران سپاهش به نام شمر با تعداد زیادی سرباز وارد کربلا شوند. با ورود این سربازها، حالا دیگر لشکر عظیمی در کربلا در مقابل امام حسین(ع) صف‌آرایی کرده بودند؛ حدود 30 هزار نفر.

شمر که با حضرت ام البنین (س) مادر حضرت عباس (ع) نسبت‌ فامیلی داشت. پس از ورود به کربلا نزدیک خیمه‌گاه‌ امام حسین (ع) آمد. او حضرت عباس (ع) و سه برادر دیگر آن حضرت را صدا زد و گفت: شما با من فامیل هستید ومن دوست ندارم شما در این جنگ کشته شوید. می‌توانید با من بیائید تا آسیبی به شما نرسد. حضرت عباس(ع) و برادرانش فرمودند: «ای شمر خدا تو را لعنت کند چه طوری ما با تو بیائیم، در حالی‌که امام ما تنهاست. ما نیازی به پشتیبانی تو نداریم و خدا برای ما کافی است». [و ما هیچوقت امام مون رو تنها نمی گذاریم].

بعدازظهر روز نهم محرم لشکر عبیدالله که فرمانده‌ی آن عمر سعد بود، کم کم آماده‌ی حمله می‌شد. امام حسین (ع) وقتی دید دشمن می‌خواهد حمله کند به حضرت ابوالفضل(ع) فرمود: ای برادرم، برو و به این لشکر بگو امشب را به ما مهلت بدهند تا با خدا راز و نیاز کنیم؛ چون من خیلی قرآن خواندن و نماز خواندن را دوست دارم.

حضرت عباس(ع) نزدیک لشکر عمرسعد شد و درخواست امام(ع) را به آنها رساند. عمر سعد گفت: ما تا فردا صبح به  شما مهلت می‌دهیم ولی مطمئن باشید دست از شما برنمی‌داریم، یا باید تسلیم شوید یا با شما می‌جنگیم.

 

 

“شب دهم محرم” (شب عاشورا)

نزدیک غروب بود امام(ع) دستور داد تا همه‌ی یاران و همه‌ی همراهانش نزد وی بیایند. امام(ع) شروع به صحبت کرد و بعد از حمد و ستایش خداوند گفت: “خدایا من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خانواده‌ای فرمانبردارتر از خانواده‌ام را نمی‌شناسم.” بعد رو کرد به اصحاب و فرمود : “خدا شما را به‌خاطر یاری من جزای خیر بدهد. من میدانم که فردا جنگ شروع می شود. من به شما اجازه می‌دهم و بیعت خود را از شما برمی‌دارم تا در دل شب از اینجا دور شوید و هر یک از شما دست یکی از اعضای خانواده مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا ببینم خدا چه می خواهد. این دشمنان با من کار دارند. مردم مرا می‌خواهند، و چون من را دستگیر کنند با شما کاری ندارند.”

اشک در چشمان یاران امام حلقه زد. بغض گلوی آنها را گرفته بود: ناگهان حضرت ابوالفضل العباس(ع) از جا بلند شد و گفت : «شما امام مایی. برای چه دست از شما برداریم؟ برای این‌که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین روزی را ببینیم.»

کم کم یکی یکی، یاران امام بلند شدند و صحبت کردند و گفتند:‌ ما برای جانفشانی آماده‌ایم و شما را تنها نمی‌گذاریم. غلغله‌ای شده بود. هر کس بلند می‌شد بهتر از نفر قبلی از امام(ع) دفاع می‌کرد، و همه می‌گفتند ما حاضریم فردا در راه شما فداکاری کنیم. جان ما چه ارزشی دارد؟ زندگی ما شما هستی. یکی می‌گفت: “اگر کشته شوم دوباره زنده شوم و بعد من را بسوزانند و دوباره زنده شوم سپس 70 بار این اتفاق بیفتد هرگز از حمایت شما دست برنخواهم داشت.”

دیگری می‌گفت: “دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم وسپس کشته شوم تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و خانواده تو را زنده نگه دارد.” قاسم یکی از بچه‌های امام حسن(ع) به عموی خود حضرت امام حسین(ع) گفت: “عموجان! آیا من هم شهید می‌شوم؟” امام فرمود: “قاسم جان مرگ برای تو چگونه است؟”‌ قاسم جواب داد: “مرگ برای من از عسل شیرین‌تر است.” امام(ع) فرمود: «من فدای تو شوم. بله تو یکی از شهیدان فردائی».

بله اینجا هم یاران امام از آزمایشی که امام برای آنها ترتیب داده بود سربلند بیرون آمدند.

فردا روز عاشورا بود هیچ کس نتوانست شب را بخوابد. همه مشغول دعا و قرآن و نماز بودند؛ زیرا آخرین شب عمرشان بود می‌خواستند برای آخرین بار در این دنیا با خدای خودشان راز و نیاز کنند. چون فردا می خواستند بروند پیش خدای خودشان.

 

 

 

به سؤالات زیر پاسخ دهید. سپس رمز جدول را از قسمتی که مشخص شده بخوانید و در جای مشخص شده بنویسید.(رمز جدول، حدیثی است به زبان عربی از امام حسین(ع) در مورد نماز).

  • لقب امام سجاد(ع). – زین العابدین
  • فرستاده امام حسین(ع) به کوفه که به دست عبیدالله به شهادت رسید. – مسلم بن عقیل
  • چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که در این روز کاروان اسرا در راه بازگشت به مدینه وارد کربلا شدند. – اربعین
  • نهمین روز محرم که در این روز حضرت عباس(ع) و برادرانش دعوت شمر و امان او را رد کردند. – تاسوعا
  • ماه عزاداری سید الشهداء (ع)و یارانش. – محرم
  • محل شهادت امام حسین(ع). – کربلا
  • بزرگترین فرزند امام حسین(ع) که در کربلا به شهادت رسید.   – علی اکبر(ع)
  • حاکم مدینه که امام   حسین(ع) با او بیعت  نکرده و از مدینه خارج شد.  – ولید 
  •  معنای استقامت و تحمل، که الگوی بارز آن حضرت زینب علیها السلام می‌باشد. – صبر
  • نام برادر امام حسین(ع) و علمدار کربلا. – ابوالفضل(ع)
  • نام حاکم شام که امام حسن(ع) مجبور به بیعت با او شد. – معاویه
  • نام شهری که امام حسین(ع) به قصد رفتن به آنجا از شهر مکه خارج شدند. – کوفه.

 

 

 

 توضیح

بچه‌های عزیز روز جدول ما حدیث زیبایی از حضرت امام حسین(ع) است ایشان می‌فرمایند: “إنی أحبّ الصلاه”، یعنی “من نماز را دوست دارم.”

خیلی از ما نماز را دوست داریم و نمازهایمان را هم مرتب می‌خوانیم، اما دوست داشتن امام حسین(ع) با خیلی از ماها فرق می‌کند. می‌دانید چرا؟ چون امام حسین(ع) همیشه و در همه حال نماز را به پا می‌داشت، حتی روز عاشورا، وقتی تنها چند نفر از اصحاب امام حسین(ع) باقی مانده بود و مقابل آنها نزدیک30 هزار نفر با شمشیرهای آماده، در حال جنگیدن بودند. امام(ع) به همراه یارانش به نماز ایستادند و برای این‌که تیری به آنها اصابت نکند 2 تن از یاران آن حضرت مشتاقانه حاضر شدند تا جلوی امام(ع) و یارانش بایستند و مانع اصابت تیرها شدند.   

 

بله امام حسین(ع) و یارانش حتی در آن حالت نیز خواندن  نماز را در اول وقت و به جماعت ترک نکردند. خیلی از افرادی که دور و برمان می‌بینیم نیز این‌گونه‌اند و تا وقتی که واقعاً می‌توانند، نماز را در اول وقت به پای  می‌دارند.

یکی از درس‌هایی که از امام حسین(ع) باید بگیریم همین است.

 

 

 

 

شعر درس

 

      درس آزادی به دنیا داد رفتار حسین                             بذر همت در جهان افشاند افکار حسین

       جان خود را در ره صدق و صفا از دست داد                     زین سبب تا حشر باشد گرم بازار حسین

  با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد                          تابع اهل ستم گشتن بود عار حسین

حق و باطل را به خون خویش کرد از هم جدا                    آری آری تا ابد برجاست آثار حسین

 

سوالات

  • چرا خیلی از کوفیان که به امام(ع) نامه نوشته بودند در سپاه عمر سعد بودند؟ به خاطر ترس و تهدید عبید الله و بی وفایی آنها نسبت به امام(ع).
  • حضرت عباس(ع) و برادرانشان بعد از این که شمر از آنها حمایت کرد چه گفتند؟ ما امام خود را تنها نمیگذاریم.
  • امام(ع) چرا یک شب (شب عاشورا) مهلت می خواست؟ برای راز و نیاز با خداوند و قرائت قرآن و خواندن نماز.
  • کسی می تواند از صحبت‌های یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا چیزی بگوید؟

خلاصه

کاروان امام(ع) و سپاه حر رفتند و رفتند تا رسیدند به منطقه ای به نام کربلا. آنجا توقف کردند و از آن روز به بعد تا 9 روز همین طور سپاه دشمن زیاد می شد. تا رسید به شب دهم که دشمن می‌خواست به کاروان امام حسین(ع) حمله کند، که امام(ع) یک شب مهلت خواست تا با خدا راز و نیاز کند و با یاران خودشان هم صحبت کرد و آنها را برای آخرین بار آزمایش کرد تا فقط یاران با وفا در سپاه بمانند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *