عمو روحانی | عمو اخوان

مثال متن

عبرت آموزی در تمثیلات قرآنی
اسلام دینی است که همواره آدمی را به سوی زندگی بهتر هدایت می کند؛ از این روست که خدای متعال در قرآن احوال امت های پیشین را برای عبرت گیری و تربیت آدمی ذکر کرده است.
یکی از اهداف تربیت الهی نیز همین است که آدمی با مشاهده حوادث و دگرگونی های روزگار و با دقت و تأمل در تحولات تاریخی و احوال امت ها، فراز و نشیب ملت ها، حیات و مرگ تمدن ها و فرجام و سرانجام ستمگران و مستکبران، عبرت بگیرد .
خداوند با ذکر وقایع تاریخی گذشته در قرآن می خواهد چشمان انسان به درستی گشوده شود و به بصیرت دست یابد و بتواند از ظواهر امور بگذرد و باطن امور را ببیند، از محسوسات به معقولات برسد و خود را از فرو رفتن در گرداب فریب ها حفظ کند و در راه های خطا که دیگران مکرر رفته اند، گام نگذارد و روش عبرت گیری، راهی استوار در رساندن انسان به این مقصد تربیت است.
بنابراین عبرت گیری، انسان را اهل عبور از غفلت به بصیرت می کند و او را از خانه غرور بیرون می آورد و به خانه شعور می رساند؛ چرا که انسان در خانه غرور خویش گرفتار است، از آنچه بر سر دیگران رفته است، درس نمی آموزد و خطاهای گذشتگان را تکرار می کند و به همان راهی می رود که آنان رفتند.(1)
عبرت گیری، انسان را اهل عبور از غفلت به بصیرت می کند و او را از خانه غرور بیرون می آرود و به خانه شعور می رساند؛ چرا که انسان در خانه غرور خویش گرفتار است، از آنچه بر سر دیگران رفته است، درس نمی آموزد و خطاهای گذشتگان را تکرار می کند و به همان راهی می رود که آنان رفتند
برخی از مثال های قرآن با برداشتن حجاب زمان و مکان از مقابل چشمان آدمی، او را با گذشته و تحولات تاریخی پیوند می دهند و ماجرای قوم و تاریخ پیشینیان را همچون آینه ای شفاف در پیش روی وی قرار می دهند و علل عظمت و انحطاط جوامع و عوامل عزت و ذلت دولت ها و راه نیک بختی و بدبختی امت ها را به خوبی نشان می دهند تا خردمندان در آن ها بیندیشند و عبرت گیرند؛ همچنان که امام علی (علیه السلام) فرموده است: «پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختید و از تاریخ گذشتگان پند گرفتید، مثل ها برای شما زده اند و به امری آشکار دعوت شده اید، جز ناشنوایان کسی ادعای نشنیدن حق را ندارد و جز کوران کسی ادعای ندیدن واقعیت نمی کند؛ کسی که از آزمایش ها و تجربه های خدادادی سودی نبرد، از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد».(2)
عاقبت کفران نعمت
خداوند نتیجه کفران نعمت های الهی را در قالب یک مثال عینی این گونه ترسیم کرده است: «وَ ضَرَبَ اللّه مَثَلًا قَرْیهً کَانَتْ آمِنَهً مّطْمَئِنَّهً یأْتِیهَا رِزْقهَا رَغَدًا مِّن کلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّه لِبَاسَ الْجوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانواْ یصْنَعونَ (١١٢) وَلَقَدْ جَاءهمْ رَسولٌ مِّنْهمْ فَکَذَّبوه فَأَخَذَهم الْعَذَاب وَ همْ ظَالِمونَ (١١٣) »؛ «و خدا شهرى را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان مى رسید پس [ساکنانش] نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید و به یقین فرستاده اى از خودشان برایشان آمد، اما او را تکذیب کردند پس در حالى که ظالم بودند، آنان را عذاب فرو گرفت».(3)
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیات فرموده است: «این آیه درباره قومی نازل شده است که نهری داشتند به نام نهر “ثرثار” و بلاد ایشان به خاطر داشتن آن، بلادی سبز و خرم و پر درآمد بود، به طوری که با خمیر نان خود را تطهیر (استنجاء) می کردند و می گفتند خمیر نرم تر است و بدن ما را اذیت نمی کند.
همین کفران به نعمت خدا و استخفاف به آن، باعث شد که خدا نهر ثرثار را خشکاند، خشکسالی کارشان را به جایی رساند که همان خمیر خشکیده ها را جمع آوری نمودند و خوردند و بلکه بر سر تقسیم آن دعوا راه انداختند».(4)
عبارت «خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آنان چشاند» اشاره به آن است که از سویی آن چنان قحطی و ناامنی آن ها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه کرده و بدنشان را لمس می کرد و از سوی دیگر این قحطی و ناامنی آنچنان برای آن ها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را می چشیدند.
این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود زندگی انسان را پر می کند. در حقیقت همان گونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه وجود آن ها را پر کرده بود، در پایان نیز بر اثر کفران، فقر و ناامنی به جای آن نشست.(5)
امام علی (علیه السلام) فرموده است: «پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختید و از تاریخ گذشتگان پند گرفتید، مثل ها برای شما زده اند و به امری آشکار دعوت شده اید، جز ناشنوایان کسی ادعای نشنیدن حق را ندارد و جز کوران کسی ادعای ندیدن واقعیت نمی کند؛ کسی که از آزمایش ها و تجربه های خدادادی سودی نبرد، از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد
سید قطب در تفسیر «فی ظلال القرآن» درباره این تشبیه زیبای قرآن می نویسد: «این تعبیر قرآنی گرسنگی و ترس آن ها را به صورت عینی مجسم نموده و آن را همچون لباسی قرار داده است و اشاره داشته که آن ها گویی این لباس را می چشند؛ چرا که چشیدن بالاترین درجه احساس است و حتی از لباسی که پوست بدن را لمس کند، برای انسان ملموس تر و محسوس تر است. به هر جهت در این تعبیر برای آن که نهایت گرسنگی و ترس و اضطراب آن ها را ترسیم کند (از محسوس ترین) حواس بشری بهره جسته است تا شاید سایر ستمگران که چنین عاقبتی در انتظار آن هاست، حذر کنند».(6)
سرگذشت «اصحاب القریه» نمونه ای دیگر
خداوند در سوره «یس» نیز سرگذشت قومی را به تصویر کشیده است که این نیز درس خوبی برای اهل عبرت به دنبال دارد.(7) خداوند در انتهای آیات برای بندگانی که عاقبت و سرنوشت دردناک همه اقوام سرکش پیش از خود را به وضوح مشاهده کرده اند، ولی از آنان عبرت نگرفته اند، اظهار تأسف و تحسر می کند.
سرنوشت این اقوام بیانگر آن است که خداوند با ارسال پی در پی پیامبران، درهای رحمت خود را بر بندگان خطاکار خود گشود و فرصت بازگشت را در اختیارشان قرار داد، اما آن ها درهای رحمت را بر خود بستند و با استهزای پیامبران و اولیای خدا، به ساحت مقدس الهی اسائه ادب کردند و از این رو چنگال های قهر الهی، گردن های آنان را به سختی فشرد و آنان را به سختی مجازات کرد.
حکایت هلاکت این اقوام درس عبرت خوبی برای تمام عصرها و نسل ها به شمار می رود، اگرچه انسان های نگون بخت از این حوادث پند نمی گیرند و جا پای آنان می گذارند!
نکته قابل توجه اینکه در این دو تمثیل و دیگر تمثیلات قرآنی از نام قریه و محل آن و پیامبرانی که در آن جا مبعوث شدند و مردی که به یاری آنان شتافت و مانند این ها سخن به میان نیامده است و حکایت ها در نهایت ایجاز و اختصار مطرح شده است.
این بدان سبب است که روش قرآن در طرح داستان ها، آن است که از وقایع تاریخی تنها بخش های زنده و نقش آفرین آن را بر می گزیند و قصه را در مسیر جزئیات و تفسیر بیشتر نمی اندازد چرا که این امر فکر و اندیشه آدمی را از تدبر و عبرت آموزی باز می دارد.(8)
نیاوردن جزئیات و تفصیلات در تمثیلات قرآنی، از آن روست که نشان دهد سنت الهی در نصرت حق و از بین بردن باطل امری تخلف ناپذیر است و در تمامی عصرها و نسل ها جریان دارد و تنها به افرادی مشخص و زمانی معین و شرایطی خاص محدود نمی شود و چشمان عبرت بین در هر زمان و مکان و هر شرایطی می توانند از این جریانات برای زندگی خویش ره توشه برگیرند و آن را چراغ راه خویش قرار دهند: «وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیکمْ آیاتٍ مّبَینَاتٍ وَ مَثَلًا مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکمْ وَ مَوْعِظَهً لِّلْمتَّقِینَ»؛ «و قطعا به سوى شما آیاتى روشنگر و خبرى از کسانى که پیش از شما روزگار به سر برده اند و موعظه اى براى اهل تقوا فرود آورده ایم».(9)
پی نوشت ها:
1. مصطفی دلشاد تهرانی، سیری در تربیت اسلامی، ص 278.
2. نهج البلاغه، نامه 31.
3. نحل: 112 و 113.
4. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج12، ص 578.
5. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج11، ص 432.
6. فی ظلال القرآن، ج4، ص 2199.
7. یس: 31 13.
8. ر.ک:حمید محمدقاسمی، تمثیلات قرآن و جلوه های تربیتی آن، ص 196.
9. نور: 34.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *